معادباوری از منظر قرآن و کتاب مقدس
نویسنده: محمدکاظم توکلی
چکیده
نگارنده میکوشد با تکیه بر قرآن و کتاب مقدس به موضوع معادباوری، مرگ، عالم برزخ و اعتقاد به حیات جاویدان از دیدگاه اسلام، یهودیت و مسیحیت بپردازد. وی با تمسک به آیات موجود در این متون مقدس، ثابت میکند که اعتقاد به عالم عقبی و جهان پس از مرگ، وجه مشترک ادیان ابراهیمی است. این متون برآنند که مفهوم مرگ، نابودی نیست؛ بلکه نوعی انتقال است. همچنین بنابر این متون، پس از مرگ، حیات همراه با شعور و آگاهی ادامه خواهد یافت. قرآن بهلحاظ کمیت و فراونی اشاره به موضوع معاد، در صدر قرار دارد؛ اما آیات معاد در کتاب مقدس حجم کمتری دارند.
کلیدواژه: مرگ، معاد، رستاخیز، حیات اخروی، برزخ، کتاب مقدس، قرآنکریم.
مقدمه
یکی از اندیشههایی که همواره بشر را رنج داده، و ذهن و ضمیر او را در طول نسلها و عصرها به خود مشغول کرده، اندیشۀ مرگ و پایانیافتن زندگی است. آدمی از خود میپرسد: چرا به دنیا آمدهایم و چرا میمیریم؟ همچنانکه میدانیم نگرانی از مرگ، زاییدۀ میل به خلود است و از آنجایی که در نظامات طبیعت، هیچ میلی، گزاف و بیهوده نیست، میتوان این میل را دلیلی بر بقای بشر پس از مرگ دانست. اینکه ما از فکرِ «نیستشدن» رنج میبریم، خود دلیل است بر اینکه، نیست نمیشویم.
آنچه در عالَم بیداری بهصورت آرزوی خلود و جاودانگی در روح، تجلی میکند ـو بههیچوجه با زندگی موقت این جهان متجانس نیستـ، تجلی و تظاهر واقعیت جاودانی ما است که خواهناخواه از وحشت «زندان سکندر» رهایی خواهد یافت و «رخت برخواهد بست و تا ملک سلیمان خواهد رفت.»
مولوی این حقیقت را بسیار زیبا بیان کرده است، آنجاکه میگوید:
پیل باید تا چو خسبد اوستان خواب بیند خطۀ هندوستان
خر نبیند هیچ هندوستان به خواب خر ز هندوستان نکرده است اغتراب
ذکر هندوستان کند پیل از طلب پس مصوّر گردد آن ذکرش به شب
صدها آیه در قرآن به چشم میخورد که بهگونهای به مسئلۀ حیات پس از مرگ و حساب و کتاب در آن اشاره دارند؛ اما در کتاب مقدس اینگونه نیست و آیات معاد بسیار کمترند. در تورات، ذکر صریحی از معاد نیامده است و یهودیان و مسیحیان برای اثبات معاد در تورات به مواردی استناد میکنند که باالملازمه حیات پس از مرگ را میرسانند. از همینرو فرقۀ صدوقیان که فقط پنج سفر تورات را قبول داشتند، معاد را رد میکردند.
دیگر کتابهای عهدقدیم هرچند به اندازۀ قرآن به معاد نپرداختهاند؛ اما در موارد متعددی بدان اشاره کردهاند. در عهدجدید نیز امر به همین منوال است و موارد ذکر معاد، با قرآن قابلمقایسه نیست. با اینحال فقرات متعددی از این کتاب به مسئلۀ معاد و حیات پس از مرگ اشاره دارند مثلاً متی از حضرت عیسی(ع) نقل میکند که وی با یهودیان منکرِ معاد بحث میکرد و برای اثبات آن به تورات استناد میجست.
بنابر بنیاد این مدعا، اصل پذیرش حقیقت معاد و حیات اخروی نزد پیروان هر سه دینِ اسلام، یهودیت، مسیحیت، امری مسلم است. همچنین بحثهای دو گروه دربارۀ جزئیات زندگی اخروی، شباهتهای فراوانی دارد. با اینحال مقایسۀ اندیشههای دو طرف دربارۀ برخی مسایل مهم معاد؛ ازقبیل ماهیت مرگ، عالم برزخ، حوادث قبل از رستاخیز عظیم، چگونگی رستاخیز عظیم و موضوع مهم ثواب و عقاب، بسیار مهم و دارای آثار فراوانی است.
-
ماهیت مرگ و حیات اخروی از دیدگاه اسلام
براستی حقیقت مرگ چیست؟ آیا مرگ نیستی و نابودی و فنا و انهدام است یا تحول و تطور و انتقال از جایی به جایی و از جهانی به جهانی؟ قرآنکریم در این مورد، واژۀ «توفی» را بهکار برده و مرگ را توفی خوانده است.
توفی و استیفاء هردو از یک مادهاند. هرگاه کسی چیزی را به کمال و تمام و بدون کاستی دریافت کند، و به اصطلاح آن را استیفاء کند، در زبان عربی کلمۀ استیفاء را بهکار میبرند. بنابراین «توفیتُ المالَ»؛ یعنی مال را به تمام و کمال دریافت کردم. در ۱۴ آیه از آیات قرآن، این تعبیر در مورد مرگ آمده است. از بهکاربردن تعبیر مذکور توسط قرآن، سه نکتۀ زیر استنباط میشود:
- مرگ، نابودی نیست، بلکه انتقال از نشئهای به نشئۀ دیگر است؛
- آن چیزی که شخصیت واقعی ـو به قول شهید مطهری «منِ واقعیِ»ـ انسان محسوب میشود، بدن و بُعد حیوانی ما نیست؛ بلکه نفس ناطقه و روح ما است؛
- روح یا نفس انسان که ملاک شخصیت واقعی انسان است و جاودانگی انسان بهواسطۀ جاودانگی اوست، از نظر مقام و مرتبۀ وجودی مافوق مادیات و از جنس عالم ماورای طبیعت است. درحقیقت با مرگ، روح یا نفس به نشئهای که از سنخ و نشئۀ روح است منتقل میشود.
آیاتی از قرآن که صریحاً زندگی پس از مرگ را بیان میکند و نمونههایی از آن را در ادامه میآوریم، دلالت میکنند براینکه قرآن، روح را واقعیتی مستقل از بدن و باقی بعد از فنای بدن میداند.
-
معاد در قرآن
- «إِنَّ الَّذِینَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلآئِکَهُ ظَالِمِی أَنْفُسِهِمْ قَالُواْ فِیمَ کُنتُمْ قَالُواْ کُنَّا مُسْتَضْعَفِینَ فِی الأَرْضِ قَالْوَاْ أَلَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللّهِ وَاسِعَهً فَتُهَاجِرُواْ فِیهَا فَأُوْلَئِکَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَسَاءتْ مَصِیرًا»؛ «همانا کسانی درحالیکه ستمگر برخود بودند، فرشتگان آنها را به تمام و کمال دریافت کردند، فرشتگان به آنها گفتند در چه وضعی به سر میبرید؟ آنان گفتند ما مردمی زبون و زیردست و محکوم محیط بودیم. فرشتگان به آنها گفتند: آیا زمین خدا فراخ نبود که بدانجا کوچ کنید؟ پس جایگاه آنها جهنم است و بد سرانجامی است.»
این آیه، ضمن اینکه از مرگ با کلمۀ توفی تعبیر کرده است، رسماً از یک جریان مکالمه و احتجاج بین انسان و فرشتگان پس از مرگ سخن میگوید. بدیهی است از دیدگاه قرآن، اگر واقعیت و حقیقت انسان پس از مرگ باقی نماند مکالمه معنی ندارد. همچنین آیه میفهماند که آدمی پس از مرگش با چشم و گوش و زبانی دیگر با موجودات نامرئی به نام فرشتگان سخن میگوید.
- «اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنفُسَ حِینَ مَوْتِهَا وَالَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنَامِهَا فَیُمْسِکُ الَّتِی قَضَى عَلَیْهَا الْمَوْتَ وَیُرْسِلُ الْأُخْرَى إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِّقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ»؛ «خداوند، نفوس را در حین موت و آن که نمرده است در حین خواب به تمام و کمال دریافت میکند. پس آن کسی را که مقرر شده است بمیرد نگه میدارد و دیگری را تا مدت معیّنی بازمیفرستد.»
- «وَقَالُوا أَئِذَا ضَلَلْنَا فِی الْأَرْضِ أَئِنَّا لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ بَلْ هُم بِلِقَاءِ رَبِّهِمْ کَافِرُونَ. قُلْ یَتَوَفَّاکُم مَّلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ ثُمَّ إِلَى رَبِّکُمْ تُرْجَعُونَ»؛ «و گفتند: آیا آنگاه که ما گم شدیم در زمین، آیا ما در آفرینش جدید قرار خواهیم گرفت؟ (این سخنان بهانه است) حقیقت این است که اینها (از روی عناد) ملاقات پروردگار خویش را منکرند. بگو همانا فرشته مرگ که مالک بر شماست، شما را در حین مرگ به تمام و کمال دریافت میکند، سپس به سوی خدا بازگردانده میشوید.»
قرآن در آیۀ یادشده، شبههای را از زبان منکران معاد در مورد حقیقت مرگ و حیات پس از آن مطرح و با منطق خاص خود به آن پاسخ میگوید.
پس از مرگ، همۀ ذرات ما نابود میشود و این ذرات در سطح زمین پراکنده گشته از هم متفرق میشوند و به این ترتیب، اثری از ما نیست. با این وجود چگونه ممکن است که این ذرات گم شده، مورد آفرینش تازهای قرار بگیرند؟!
پاسخ قرآن به اشکال بالا روشن است. خداوند ضمن اشاره به اینکه طرح این شبهه، بهانهجوییای بیش نیست که مشرکان بر اثر عناد و انکار حقیقت ابراز میدارند، پاسخ میدهد که برخلاف ادعای شما حقیقت وجودی شما (نفس ناطقه یا روح) گمشدنی نیست، تمام حقیقت و موجودیت شما در اختیار فرشتۀ خداوند قرار میگیرد.
قرآن در آیات دیگری از اشکال بالا چنین پاسخ میگوید که: همۀ این گمشدنها و تفرق اجزاء از نظر شما انسانها گمشدن است. برای بشر دشوار است که این اجزای متفرق را جمع کند؛ اما برای خدای قادر متعال که علم و قدرتش نامتناهی است، چنین کاری هرگز دشوار و سخت نیست.
- «قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِی أَنشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّهٍ وَهُوَ بِکُلِّ خَلْقٍ عَلِیمٌ»؛ «(ای رسول ما) بگو زنده میکند آنها را آن خدایی که اولبار بر آنها حیات بخشید و او به هرخلقت دانا (وقادر) است.»
- «وَلَیْسَ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بِقَادِرٍ عَلَى أَنْ یَخْلُقَ مِثْلَهُم بَلَى وَهُوَ الْخَلَّاقُ الْعَلِیمُ»؛ «آیا آن خدایی که (خلقت با عظمت) آسمانها و زمین را به وجود آورده بر آفرینش (وجود ضعیفی) مانند شما قادر نیست؟ آری البته قادر است که آفرینندۀ (کلیه اشیا) و دانا (به همۀ موجودات) است.»
قرآنکریم در دو آیۀ بالا و آیات فراوان مشابه، به مناسبت با طرح مسئلۀ معاد با اسناد به مسئلۀ قدرت لایزال الهی و علم و ارادۀ او ضمن رد استدلال منکرین و پاسخ عالمانه و خردپسند به شبهات موجود در این زمینه، حیات اخروی و زندگی جاوید انسان در نشئۀ عالم عقبی را امری ممکنُالوقوع و غیرمحال معرفی میکند.
-
ماهیت مرگ و حیات اخروی از دیدگاه یهود
دین یهود با طرح ساده و مبهم مرگ به مثابۀ پایان زندگی و رفتن به درون قبر، به طرح پیچیدۀ «داوری الهی» و سرنوشت دوگانۀ رفتن به دوزخ یا بهشت برحسب وضع ویژهای که هرفرد داشته، رسیده است.
علمای یهود، این عدم انسجام را نمیپذیرند و منکر هرگونه عدم انسجامی در کلیت دین خود -از این لحاظ- هستند. متون اولیۀ یهودی، جزئیات وضعیت پس از مرگ را تصویر نکردهاند؛ ولی احتمالا تخیل عامه، گستردهتر از آنچه متون رسمی ارایه کردهاند بوده است.
در اصطلاح دینی یهودیان، جایگاه مردگان «شئول Sheol» نامیده میشود. ریشۀ کلمه دقیقاً معلوم نیست و ممکن است بهمعنای «مکانی مخوف»، «حُفره» و شاید «محل تفحص» باشد و بههرحال «شئول» در زیر زمین است». شئول، سرزمینی بیبازگشت است و در این دیدگاه، هرکسی به جهان مرگ برود، بازگشتی نخواهد داشت:
«پیش از آنکه به جایی بروم که از آن برنخواهم گشت، به سرزمین تاریکی و ظلمت عمیق، به سرزمین تاریکی همچون ظلمت و «هاویه»، جائی که در آن نور بهسان ظلمت است» «و همانسان که ابر پراکنده و نابود میشود، او که به شئول فرو رود، بیرون نمیآید.»
چنانکه داوود در مورد پسرش میگوید: «من به سوی او (= به قبر و جهان مردگان) خواهم رفت؛ اما او به سوی من بازنخواهد گشت.»
اصطلاح «مرگ» از دیدگاه دین یهود بهمعنی «گرفتن روح انسان است: «آری او خواهد دید که حتی خردمند میمیرد، احمق و نادان همانند هم باید هلاک شوند و ثروت خود را برای دیگران بگذارند.»
«وقتی تو نفس (=روح) ایشان (یا نفس خودت) را میگیری، میمیرند.»
«چنانکه اگر روح او را به خود بازگرداند و نفس وی را برای خویش گرد آورد، کالبد کلاً زایل خواهد شد و انسان به خاک باز میگردد.»
«بدینسان برای وجود آن جهانی انسان، از واژۀ حیات استفاده نمیشود، مردگان دیگر زنده نیستند؛ زیرا روح (روئح Rūah) که اصل حیات است و خداوند آن را عطا میکند، از ایشان گرفته و به خود باز میگرداند. مردگان بهمعنای حقیقی نفس (نِفِش nephesh) نیستند؛ درحالیکه در لاویان در آیات ۱۹/۲۸؛ ۲۱/۱-۱۱؛ ۲۲/۴؛ و اعداد، ۵/۱۲؛ ۶/۱۱؛ ۹/۶-۷-۱۰ و در حجی ۲/۱۳، اصطلاح «نِفِش» برای مرده بکار رفته؛ اما بیشتر اوقات در اشاره به اجساد مرگان است که زندگان را ملوث میکنند، نه به مردگان بهمعنای وجودهایی که در قلمروی دیگرند.»
یهودیان وجودی حقیقی را برای «شئول» تصور نمیکنند. از نظر اینان هلاکت تقریباً مساوی با نابودی بوده است. نویسندۀ کتاب «جامعه»(یکی از بخشهای کتاب مقدس عبری)، این اندیشه را به ذهن خطور میدهد که «شئول»، آنقدر سلبی است که عملاً باید معدوم به حساب آید و بنابراین مرگ را باید پایان همهچیز تلقی کرد: «چه کسی میتواند بگوید که انسان عاقبتی متفاوت از جانوران دارد؟»
«انسان نمیتواند در شوکت خود منزل گزیند، او مانند جانورانی است که هلاک میشوند؛ مانند گوسفندان برای شئول مقرر شدهاند. مرگ، شبان ایشان خواهد بود؛ مستقیم به قبر فروخواهند شد و هیئتشان زایل خواهد گشت و شئول، خانۀ ایشان خواهد بود.»
«زیرا برای یک درخت امیدی است که اگر بریده شود، باز جوانه خواهد زد … گرچه ریشهاش در زمین پیر شده و تنهاش در خاک مرده باشد … اما انسان میمیرد و فروگذاشته میشود؛ آدمی آخرین نفس را میکِشد و او کجاست؟ همچون آبهایی که از دریا زایل میشوند و رودخانهای که ضایع و خشک میشود؛ همانطور هم انسان فرومیخُسبد و باز برنخواهد خاست، تا زمانی که آسمانها نباشند، او بیدار نخواهد شد، یا از خوابش برانگیخته نخواهد گشت.»
یهوه از شئول و مرگ با هیبتی اینچنینی عظیم یاد میکند و مردم را تهدید میکند که در برابر آن از ایشان حمایت نخواهد کرد، البته اگر از فرامین او اطاعت نکنند.
در نگاه کتاب مقدس، رفتن به «شئول»، مطلوب یهوه نیست. رفتن بدانجا بیرونشدن از حوزۀ رحمت او است؛ زیرا در شئول، ارتباط انسان با خدایش منقطع است. در این دیدگاه یهوه، خدای زندگان است نه مردگان (آنان که گرفتار شئول شدهاند) او نسبت به مردگان دلمشغولی ندارد. بنابراین زندگان کسانیاند که خداوند آنان را از شرِ شئول، نجات داده است. در آیهای از مزامیر میخوانیم: «اما خداوند روان مرا از قدرت شئول، نجات خواهد داد؛ زیرا او مرا برخواهد گرفت.»
بنابراین نتیجه میگیریم که به اعتقاد یهودیان، شئول و نابودی سرنوشت همه نیست، و کسانی هم هستند که به خدا میپیوندند و نابود نمیشوند.
«ای پروردگار! من به فریاد از تو کمک خواستم و تو مرا درمان کردی. ای پروردگار! تو روان مرا از شئول برآوردی (و) از بین کسانی که بر حفره رفتند، حیات را به من بازگردانیدی.»
به این ترتیب میتوان نتیجه گرفت که بنابر کتاب مقدس عبری و مآلاً دیدگاه یهود، سرنوشتی دوگانه در انتظار انسان است:
گروهی به شئول خواهند رفت و بعضی به سوی خداوند. گروه دوم، نجاتیافتگان از مرگاند و دارای حیات جاوان نزد یهوه میباشند. این نجات فقط از سوی خداوند است؛ آنچنانکه میخوانیم: «تو حیاتش را از شئول، نجات خواهی داد.»
-
ماهیت مرگ و حیات اخروی از دیدگاه مسیحیت
واژۀ «مرگ» و «موت» در مسیحیت، چندین معنا دارد. یکی مرگ جسمانی و انفصال روح از بدن است، و دیگری مرگ روحانی که جداشدنِ نفس از خدا است؛ و سوم، مرگ دوباره است که نفس ابدی از حضور خدا منع گردیده به جهنم برده میشود.
به گفتۀ کتاب عهدقدیم، انسانها نیک و بد به «هاویه» منتقل میشوند.» اما در کتاب عهدجدید، انسانها بعد از مرگ به «عالم اموات» میروند. دو کلمۀ «هاویه» در عهدقدیم، و «عالم اموات» در عهدجدید به یکمعنا هستند. در عهدقدیم تعبیر «به قوم خود ملحق شد» بارها مطرح شده است؛ و در عهدجدید گاه تعبیر «نزد ابراهیم رفتن»، یا «خوابیدن در عیسی» بکار رفته است.
بنابراین میتوان نتیجه گرفت که بنابر کتاب مقدس مرگ، نابودی نیست؛ بلکه نوعی انتقال است. همچنین از هردو عهد برمیآید که پس از مرگ، حیات همراه با شعور و آگاهی ادامه خواهد یافت.
-
بهشت و دوزخ از دیدگاه مسیحیت
مسیحیان، اندیشۀ بهشت و دوزخ را از یهودیان اخذ کردهاند؛ همچنانکه دعا برای درگذشتگان و تقدیم نذر و نیاز برای آنان را نیز از ایشان اقتباس کردهاند.
مسیحیان به تبع یهودیان، فکر حیات پس از مرگ را پذیرفتند و از مسلمات ایشان شد. اما به لحاظ الهیاتی این امر، مسیحیت را با معضلی جدی روبرو کرد و آن تلاقی اندیشۀ مزبور با نظریۀ بنیادین مسیحی یعنی «وقوع رستاخیز زودهنگام» بود. با قبول بهشت و دوزخ، موقع و موضع انسان پس از رستاخیز، حتی در فاصله مرگ و حدوث آن رویداد، امری مبهم مینمود. به این سبب، به سرنوشت انسان پس از مرگ در مقایسه با وقایع آخرالزمان، با اجمال بسیار پرداخته شده و در همانحال اکثر مطالب مذکور در مورد بهشت و دوزخ، با جایگاه آدمیان پس از رستاخیز خلط شده است؛ بهطوریکه تفکیک ایندو امر، گاهی بهسختی صورت میگیرد. با این اوصاف، تأکید مسیحیان بر پاداش و «پادافرهِ» پس از مرگ، بهگونهای است که نمیتوان این بحث را نادیده انگاشت.
شرط رسیدن به حیات جاودانی، ایمان به عیسیمسیح است و خلاف آن، موجب غضب خدا است. چنانکه در انجیل یوحنا، عیسی میگوید:
«من به شما میگویم به حقیقت هرکه کلام مرا بشنود و به فرستادۀ من ایمان آورد، او حیات جاودانی دارد و در داوری نمیآید بلکه از موت تا به حیات انتقال مییابد.»
بحث از دوزخ ظاهراً بیشتر از بهشت، مورد توجه مسیحیان قرار گرفته است. دوزخ در بعضی از بخشهای متون مقدس با لفظ «گهنه» یاد شده است:
«من به شما میگویم هرکسی که بر برادر خود خشمگین شود، در معرض داوری قرار خواهد گرفت؛ هرکس که به برادرش ناسزائی گوید در معرض شور قرار خواهد گرفت و هرکسی که او را احمق خواند در معرض «گهنه» قرار خواهد گرفت». در آیۀ ۹ نیز از افتادن در «گهنه» سخن گفته شده است؛ درحالیکه در ۱۱/۲۳، فروکشیدن در «هاویه» آمده است. در انجیل متی نیز میخوانیم که دیوصفتان را «فرزند گهنه» خوانده است.
از میان فرقههای مسیحیت، کاتولیکها به خلود بهشت و دوزخ معتقدند؛ اما بنابر انجیل متی، در جهان همه گناهان به جز یکی ممکن است که در شرایط بخصوص بخشیده شوند. در انجیل مرقس کسی که برخلاف روحُالقدس سخن گوید (کفر گوید)، در این عصر و در عصری که خواهد آمد بخشیده نخواهد شد و مستحق عذاب جاودانی است.
منابع
قرآنکریم.
کتاب مقدس (عهدعتیق و عهدجدید، چاپ ۱۹۶۳م)
- پیترز، اف ئی، مسیحیت، یهودیت و اسلام، ترجمۀ حسین توفیقی، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، قم، ۱۳۸۴ش.
- جلالیمقدم، مسعود، کرانههای هستی انسان در پنج افق مقدس، انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۸۴ش.
- چاستر، دیوید، شور جاودانگی، ترجمه غلامحسین توکلی، چاپ مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، قم، ۱۳۸۰ش.
- سلیمانیاردستانی، عبدالرحیم، درآمدی بر الهیات تطبیقی اسلام و مسیحیت، انتشارات طه، قم، ۱۳۸۲ش.
- سیوطی، جلالالدین عبدالرحمن ابیبکر، شرح المواقف فی علم الکلام، چاپ دارالمعرفه، بیروت، لبنان.
- کُهِن، راب اُ، گنجیهای از تلمود، ترجمه امیرفریدون گرگانی، چاول، نشر اساطیر، تهران، ۱۳۸۲ش.
- ناس، جان بایر، تاریخ جامع ادیان، ترجمه علیاصغر حکمت، انتشارات پیروز، تهران، ۱۳۴۵ش.