رفتم کلید راتحویل دادم. بدون هماهنگی با مسئولان تصمیم گرفتم فردایش نیایم و به جای فردا آن روز آخرین روز باشد. خسته شده بودم نه از کار زیاد، از این که کاری نمیکردم؛ یعنی کاری ازدستم بر نمیآمد. ازهر روشی که استفاده میکردم، تنها برای چند دقیقه نتیجه داشت، بعدش …
توضیحات بیشتر »شعر سپید (فصل پنجم کتاب حنجره های جاری جلد ۳)
انتظار این جمعه هم گذشت و تو بارها بر سنگفرش زبانم رها شدی چهقدر با تو بودنم را به در و دیوار قاب کردهام تاریخ را ورق زدم، راست و دروغش را نمیدانم ولی میدانم سیاهسفید هزار رنگ چشمانت را هزاران عاشق سرودهاند. بی تو، هراس هزار بایدها و …
توضیحات بیشتر »شعر سپید (فصل پنجم کتاب حنجره های جاری جلد ۲)
در ذهن باد گمان میکردم چهلسالگیام را با تو جشن میگیرم، نسیم! چه میدانستم دیگری هست، پرشورتر از تو و گرمتر و یا حتی سردتر از تو با شتابتر و کوبندهتر نمیدانی چه بر سرم آورده فقط وجدانم هست که گاهگاهی میفهمد در من طوفان هوس، چه ولولهای به …
توضیحات بیشتر »شعر سپید (فصل پنجم کتاب حنجره های جاری جلد ۱)
تصویر روشن روز این غروب غم گرفته هم گذشت این جمعه هم گذشت و تو بارها بر سنگفرش زبانم رها شدی چهقدر با تو بودنم را به درودیوار قاب کردهام!؟ تاریخ را ورق زدم، راست و دروغش را نمیدانم ولی میدانم سیاهسفید هزار رنگ چشمانت را هزاران عاشق سرودهاند بی …
توضیحات بیشتر »یادش نمیآمد…
نویسنده: رضا وحید مترسک عاشق شده بود امّا نمیدانست عاشق چه کسی. چوبی که بهجای پا برایش گذاشته بودند، میلرزید. تا به حال هیچ روزی را به این شکل تمام نکرده بود. یادش نمیآمد. اگر به جای کاه داخل سرش، زیر آن کلاه پشمی پوسیده مقداری مغز وجود داشت شاید …
توضیحات بیشتر »رباعی و دوبیتی (فصل ششم کتاب حنجره های جاری جلد ۳)
پنجرۀ بهار دل در قدم نگار خواهد رقصید در آینه نور یار خواهد رقصید نیلوفر عشق در تب و تاب ظهور بر پنجرۀ بهار خواهد رقصید مصطفی جلیلیان مصلحی زهرای دوباره! زینب گل گلخانه سرمد آمد با بوی بهشت و عطر احمد آمد با دیدن روی او ملائک …
توضیحات بیشتر »