خواب دیدم… خواب دیدم بدنم ثابت و بیجان شده است مردهام رخت عزا بر تن خویشان شده است سدر و کافور کنارم و تنم عریان بود زندگی طی شده و نوبت قبرستان بود روی تابوت نشاندند و مرا میبردند یا رب اینها بدنم را به کجا میبردند؟! …
توضیحات بیشتر »مثنوی (فصل سوم کتاب حنجره های جاری جلد ۲)
تقدیم به امام علی (ع) دل من مملو است از درد یک جهانپهلوان بیتکرار مردی از جنس آتش و باران، بارشش بیامان و بیتکرار از افقهای سبز آمده بود، یعنی از سمت ماورای بشر هدیهای آسمانی از تقدیر، هدیهای از خدا برای بشر من پُرم از گلایه، ای …
توضیحات بیشتر »مثنوی (فصل سوم کتاب حنجره های جاری جلد ۳)
کبوتر شوق سحر کبوتر شوقام دوباره آمده است به آسمان چو ندارد ستاره آمده است دوباره پر زده از بیکرانه تا اینجا گذشته است ز هر آستانه تا اینجا کبوتر دل تنگم دوباره غم دارد و دیده ازهمهجا سوی این حرم دارد نقارخانه به گوش دلم …
توضیحات بیشتر »غزلک (فصل چهارم کتاب حنجره های جاری جلد ۲)
بره آهو پلنگ و بره و آهو چند نقطه…؟! و شاهین و پرستو چند نقطه…؟! کبوتر با کبوتر باز با باز و صدها باز با او چند نقطه…؟! سیدحسین سیدی گذر عمر گذشت عمر من و تو و هرچه بود گذشت چه لحظههای سپیدی به ما کبود …
توضیحات بیشتر »غزلک (فصل چهارم کتاب حنجره های جاری جلد ۱)
به کودکان فلسطینی غم ستاره و مسجد غم نخستین است غمی که بر دل ما مثل کوه سنگین است به سمت کعبه اگرچه نماز میخوانیم هنوز قبلۀ دلهای ما فلسطین است سیدحسین سیدی به کودکان افغانی قصۀ باد و غنچه و گل بود حرف از غارت و …
توضیحات بیشتر »غزلک (فصل چهارم کتاب حنجره های جاری جلد ۳)
هق هق دیوار و در از صدای من میگرید با هقهق شانههای من میگرید باران چه غریبانه فرو میریزد انگار خدا برای من میگرید سیدحسین سیدی مبارک باشد شهد است شرنگتان مبارک باشد قرمز شده رنگتان مبارک باشد یک قلب پر از عشق و یکی پراحساس پیوند قشنگتان …
توضیحات بیشتر »