هادی مصباحالهدی
برخی از دولتمردان در راستای قابل نقد بودن عملکردشان و نهادینهسازی نقدپذیری در جامعه، به «قابل نقد بودن پیامبرصلیالله علیه وآله وسلم» استناد کردهاند. اگر منظور وی نقد پذیری پیامبرصلیالله علیه وآله وسلم و ائمه معصومینعلیهمالسلام انعطاف و سعهصدر حضرات معصومینعلیهمالسلام در مواجهه با آنچه از سوی مردم مطرح میشد، باشد؛ سخن نیکو و پسندیدهای است؛ اما چنانچه منظور قابل نقد بودن فکر و رفتار معصومین علیهمالسلام باشد، قابل قبول نیست چراکه با اعتقاد صریح علمای شیعه سازگار نیست. در نگاه شیعه «گفتار و رفتار و تقریر معصومینعلیهمالسلام» حجت است. قابل نقد بودن فکر و رفتار ایشان با معتبر بودن «گفتار و رفتار و تقریر معصومینعلیهمالسلام» سازگاری ندارد و اعتبار سیره و تقریر معصوم علیهالسلام را خدشهدار میکند. ازاینرو، انتظار میرود فرهیختگانی که در مناسب حکومتی و جایگاه علمی حساس هستند، جملاتی را که حاکی از اعتقادات و مبانی مذهبی است بادقت بیشتری به زبان جاری کنند. به این مناسبت با اشاره به چند نکته «قابل نقد نبودن پیامبر» را یادآوری و مرور میکنیم:
* گفتار و رفتار (قول و فعل) پیامبر دو نوع است یا در امور تشریعی است یا در امور طبیعی و عادی زندگی روز مرّه.
* از مسلمات شیعه است که انتقاد از معصوم (بعد از صدور حکم نهایی و در امور تشریعی؛ نه در مقام مشاوره و قبل از صدور حکم و امور غیرتشریعی) دایر بین دو امر است: یا اعتقاد به عصمت دارد که انتقاد او درواقع به خداوند برمیگردد؛ یا عصمت را قبول ندارد که انحراف در عقیده است. بنا بر این فرض که نقد همراه با تخریب جایگاه ولایت یا دعوت دیگران به نافرمانی عملی نباشد: ماکان لمؤمن و لا مؤمنه إذا قضی الله و رسوله أمراً أن یکون لهم الخیره من أمرهم.
(البته اینجا پرسشی نیز مطرح است که این حرام آشکار آیا یک جرم حقوقی محسوب میشود یا نه؟! آیا مجازات دنیوی دارد یا ندارد؟!)
* شواهد قرآنی؛ بر قابل نقد نبودن پیامبر شواهد قرآنی وجود دارد. نمونههایی از این آیات را مرور میکنیم:
- خداوند در قرآن کریم میفرمایند: إِنَّ الَّذینَ یَکْفُرُونَ بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ یُریدُونَ أَنْ یُفَرِّقُوا بَیْنَ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ یَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَکْفُرُ بِبَعْضٍ وَ یُریدُونَ أَنْ یَتَّخِذُوا بَیْنَ ذلِکَ سَبیلاً؛ کسانی که خدا و پیامبرانِ او را انکار میکنند و میخواهند میان خدا و پیامبرانش تبعیض قائل شوند و میگویند: «به بعضی ایمان میآوریم و بعضی را انکار میکنیم» و میخواهند در میان این دو، راهی برای خود انتخاب کنند …
پرسش این است: آیا بین قول معصوم و خداوند میتوان تفکیک قائل شد؟ آیا بین سخن معصوم و پیامبر اکرم و سخن خداوند متعال تفاوت است؟! بهطوریکه اگر سخن پیامبر باشد، قابل نقد است و میتوان گفت مخالفم و اگر سخن خداوند است نمیتوان نقد کرد و باید گفت موافقم؟
- در آیه دیگر میفرماید: وَ ما ینْطِقُ عَنِ الْهَوی؛ و هرگز از روی هوای نفس سخن نمیگوید.
پیامبر و معصومی که از روی هوای نفس صحبت نمیکند، چگونه ممکن است سخنی برخلاف حق و مصلحت جامعه مؤمنین بر زبان جاری کنند که شخص عامی (مردم زمانه) بخواهد او را نقد کند؟ بنابراین زمینهای برای نقد وجود ندارد! البته ممکن است افرادی نادان یا مغرض سخنانی مطرح کنند و معصوم با سعهصدر برخورد کند و این به معنای قابل نقد بودن نیست.
- در دیگر آیه میفرماید: فَلا وَ رَبِّکَ لا یؤْمِنُونَ حَتَّی یحَکِّمُوکَ فیما شَجَرَ بَینَهُمْ ثُمَّ لا یجِدُوا فی أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَیتَ وَ یسَلِّمُوا تَسْلیماً؛ به پروردگارت سوگند که آنان مؤمن حقیقی نخواهند بود، مگر آنکه تو را در آنچه میان خود نزاع و اختلاف دارند به داوری بپذیرند سپس از حکمی که کردهای در وجودشان هیچ دلتنگی و ناخشنودی احساس نکنند و بهطور کامل تسلیم شوند.
در این آیه شریفه، ایمان واقعی به پیامبر اکرم صلیالله علیه وآله وسلم را با ایمان در دل یکی بیان میکند و میفرماید اگر افراد در دل هم نسبت به رأی و حکم پیامبرصلیالله علیه وآله وسلم تردید و ناخشنودی داشته باشند، مؤمن محسوب نمیشوند، بنابراین کسی که میان سخن پیامبر و سخن خدا تفکیک قائل شود، نمیتواند مؤمن به پیامبر و جانشینان پیامبر باشد. پس کسی که بین کلام پیامبر اکرم صلیالله علیه وآله وسلم و کلام خداوند، تفاوت قائل است؛ غیر مؤمن است. با سعهصدر برخورد کردن با چنین افرادی به معنای قابل نقد بودن و نقدپذیر بودن نیست.
* شواهد روائیتاریخی؛ بر قابل نقد نبودن پیامبر شواهد روائیتاریخی نیز وجود دارد. نمونههایی از آن را مرور میکنیم:
- زید بن جهم هلالی گوید: شنیدم امام صادقعلیهالسلام میفرمود: وقتی ولایت علی بن ابیطالبعلیهالسلام نازل شد و پیغمبر صلیالله علیه وآله وسلم فرموده بود، به علیعلیهالسلام بهعنوان «امیرالمؤمنین» سلام کنید و آنچه خداوند در آن روز به آن دو تأکید کرد، این سخن رسول صلیالله علیه وآله وسلم خدا بود که: برخیزید و به او بهعنوان امیر مؤمنان سلام دهید، آن دو گفتند: ای رسول خدا، آیا این از سوی خداوند است یا از سوی رسولش؟ رسول خدا به آن دو فرمود: از خدا و رسول اوست، پس خداوند این آیه را نازل کرد: «و سوگندها را پس از محکم کردنش که خدا را ضامن آن کردهاید مشکنید، زیرا خدا میداند چه میکنید» (نحل آیه ۹۱)؛ (مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ یُونُسَ عَنْ زَیْدِ بْنِ الْجَهْمِ الْهِلَالِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِعلیهالسلام قَالَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ لَمَّا نَزَلَتْ وَلَایَهُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍعلیهالسلام وَ کَانَ مِنْ قَوْلِ رَسُولِ اللَّهِ صلیالله علیه وآله وسلم سَلِّمُوا عَلَی عَلِیٍّ بِإِمْرَهِ الْمُؤْمِنِینَ فَکَانَ مِمَّا أَکَّدَ اللَّهُ عَلَیْهِمَا فِی ذَلِکَ الْیَوْمِ یَا زَیْدُ! قَوْلُ رَسُولِ اللَّهِ صلیالله علیه وآله وسلم لَهُمَا: قُومَا فَسَلِّمَا عَلَیْهِ بِإِمْرَهِ الْمُؤْمِنِینَ، فَقَالَا: أَ مِنَ اللَّهِ أَوْ مِنْ رَسُولِهِ؟ یَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ لَهُمَا رَسُولُ اللَّهِ صلیالله علیه وآله وسلم: مِنَ اللَّهِ وَ مِنْ رَسُولِهِ، فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لا تَنْقُضُوا الْأَیْمانَ بَعْدَ تَوْکِیدِها وَ قَدْ جَعَلْتُمُ اللَّهَ عَلَیْکُمْ کَفِیلًا إِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ ما تَفْعَلُونَ… ).
در این گزارش و نقل، رسول خدا امر بر اطلاق صفت امیرالمؤمنین بر حضرت علیعلیهالسلام میکنند و دراینبین، دو نفر برخلاف بیعت و قسمی که درباره ولایت امیرالمؤمنین ابراز کرده بودند، از رسول خدا سؤال میپرسند که این حرف از طرف خداست یا نظر پیغمبر است؟ که رسول خدا ـصلی اللّه علیه و آلهـ در پاسخ میفرمایند: این نظر خدا و رسولش است و آن دو نفر را مورد سرزنش و تخطئه قرار میدهند. همانطور که اشاره شد این نقل دلالتی بر قابل نقد بودن شخص و نقدپذیر بودن وی ندارد.
به استناد اینکه کسی مقابل رسول خدا ایستاد و گفت این حرف از طرف خداست یا نظر خودت است؟! نمیتوان نتیجه گرفت: پیامبر قابل نقد و نقدپذیر بود! چراکه طرح پرسش، نقد بشمار نمیآید؛ بلکه استفهام و طلب فهم است. اینکه کسی پس از دریافت حقیقت آن را دو قسمت نماید و به برخی عمل کند و از عمل به برخی سر باز زند، دلیل بر قابل نقد بودن و نقدپذیر بودن کسی که از او سؤال شده نیست؛ بلکه مصداق «نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَکْفُرُ بِبَعْضٍ» است.
- داستان دیگری که در بعضی از کتب نقلشده در تاریخ وجود دارد، مربوط به حباب بن منذر است. در جنگ بدر، تدبیر جنگی رسول خدا صلیالله علیه وآله وسلم در محل فرود آمدن لشگر را صحیح ندید و از رسول خدا صلیالله علیه وآله وسلم سؤال کرد که آیا دستور خداست که در اینجا منزل کنیم یا ازنظر تدبیر جنگی هر جا که شایسته باشد میتوان فرود آمد؟
بنابر این نقل، رسول خدا صلیالله علیه وآله وسلم پاسخ فرمود: امر الهی نیست و باید طبق تدبیر و سیاست جنگی رفتار کرد. درنهایت، حباب با نظر رسول خدا صلیالله علیه وآله وسلم مخالفت کرد و تدبیر جنگی دیگری را پیشنهاد داد که رسول خدا صلیالله علیه وآله وسلم آن را پذیرفت.
برفرض پذیرش سند تاریخی، نکتهای که درباره این گزارش و نقل، وجود دارد اینکه حباب پیشنهاد مطرح کرد و پیامبر صلیالله علیه وآله وسلم در برابر پیشنهاد حباب انعطاف نشان دادند و ارائه پیشنهاد، نقد بشمار نمیآید. ضمن اینکه در اینجا احتمال دارد نکته تربیتی وجود داشته باشد و آن آموزش استقبال کردن از پیشنهادهای متقن و همراه دلیل. پس ممکن است این نوع پیامها جنبههای تعلیمی و تربیتی داشته باشد.
- هنگام درگذشت ابراهیم فرزند پیامبر صلیالله علیه وآله وسلم، پیامبر ـصلیالله علیه وآله وسلم ـ بر او اشک ریخت و گریه کرد. عبدالرحمان بن عوف به انتقاد از کردار پیامبرصلیالله علیه وآله وسلم پرداخت و گفت: شما ما را از گریه نهی کردی و چگونه بر فراق فرزندت گریه میکنی، پیامبر صلیالله علیه وآله وسلم به هدایت او پرداخت و گفت: من از چنین گریه که از عشق و عاطفه انسانی برخیزد، نهی نکردم. گریه من رحمت است و آنکسی که رحم نکند مورد مرحمت قرار نگیرد. البته سیره عملی پیامبرـ صلیالله علیه وآله وسلم ـ سعهصدر بوده و انتقاد را میشنیده و به آنان پاسخ قاطع میداده است. ممکن است برخی این سعهصدر را به انتقادپذیری تعبیر کنند و بگویند عظمت پیامبرـ صلیالله علیه وآله وسلم ـ مانع از آن نبود که انتقادپذیر باشد و این با قابل نقد بودن متفاوت است.
* نمونهای از آموزش انتقادپذیری
امیرالمؤمنین در یکی از سخنان خود یادآور میشود که نباید زمامدارِ مسلمانان را فوق انتقاد انگاشت، بلکه باید در مواردی او را به خطایش آگاه ساخت. حضرتعلیهالسلام میفرماید: «فَلا تَکُفُّوا عَن مَقالَهٍ بِحَق، اَو مَشُورَهٍ بِعَدلٍ، فَاِنی لَستُ فی نَفسی بَفوقِ اَن اُخِطیءَ، ولا آمَنُ ذلِکَ مِن فِعلی اِلا ان یَکفِیَ اللهُ مِن نَفسی ما هُوَ اَملَکُ بِهِ مِنی…؛ از گفتن حق یا رأی زدن در عدالت باز نایستید که من، نه برتر از آنم که خطا کنم و نه در کار خویش از خطا ایمنم، مگر اینکه خدا مرا در کار نفس کفایت کند که او از من بر آن تواناتر است.» حضرت آنچنان سعهصدر دارد که میگوید خطاهای مرا به من گوشزد کنید.
بهطورقطع امامعلیهالسلام بهحکم آیه تطهیر، از هر لغزشی مصون و معصوم است ولی درعینحال در اینجا به فرهنگ انتقادپذیری و خطاپذیری کارگزاران اشاره میکند.
این شبهه قابلطرح است که امامِ مصون از خطا، اینگونه اظهارنظر میکند. چگونه این دو باهم جمع میشود؟ پاسخ این است که خطاپذیری امام مربوط به وجود امکانی او است و هر ممکن بالذات خطاپذیر است. ولی مانع از آن نیست که در پرتو عنایات الهی از هر لغزشی مصون باشد و اتفاقاً امام در سخن خود به این نکته اشارت دارد و آنگاهکه خطاپذیری خود را یادآور میشود، یک حالت را استثنا میکند و آن اینکه: «الا أن یکفی الله من نفسی ماهو أملک به منی.» دیگر اینکه حضرت دو جایگاه دارد: زمامداری و امامت. مقام امت قابل نقد نیست و به اراده خدا مصون از خطا و لغزش است ولی جایگاه زمامداری قابل نقد است.
از این گذشته، هدف امامعلیهالسلام از این سخن یک نوع فتح مجال برای مسلمانان در طول زمان است که افکار و اندیشههای خود را درباره سیاستهای زمامداران بازگو کنند تا انباشت نارضایتی و عقده روحی پدید نیاید و مسلماً این نوع عقدهگشایی با یکرشته آثار سازنده همراه است. به تعبیر دیگر: این نوع پیامها جنبههای تعلیمی و تربیتی دارد.