کبوتر شوق سحر کبوتر شوقام دوباره آمده است به آسمان چو ندارد ستاره آمده است دوباره پر زده از بیکرانه تا اینجا گذشته است ز هر آستانه تا اینجا کبوتر دل تنگم دوباره غم دارد و دیده ازهمهجا سوی این حرم دارد نقارخانه به گوش دلم …
توضیحات بیشتر »غزلک (فصل چهارم کتاب حنجره های جاری جلد ۲)
بره آهو پلنگ و بره و آهو چند نقطه…؟! و شاهین و پرستو چند نقطه…؟! کبوتر با کبوتر باز با باز و صدها باز با او چند نقطه…؟! سیدحسین سیدی گذر عمر گذشت عمر من و تو و هرچه بود گذشت چه لحظههای سپیدی به ما کبود …
توضیحات بیشتر »روز آخر (داستان کوتاه)
نویسنده: علی مشهدی سوار شد. در را بی رمق بست. به آرامی سلام کرد، سر تاسش را پایین انداخت و جواب آرامی شنید. بیتوجه به کاغذ دستش نگاهی کرد و آه سردی کشید. دستمالی از جیب پیراهن قهوهایش بیرون آورد و گوشۀ چشمش را پاک کرد. راننده صدای پخش را …
توضیحات بیشتر »غزلک (فصل چهارم کتاب حنجره های جاری جلد ۱)
به کودکان فلسطینی غم ستاره و مسجد غم نخستین است غمی که بر دل ما مثل کوه سنگین است به سمت کعبه اگرچه نماز میخوانیم هنوز قبلۀ دلهای ما فلسطین است سیدحسین سیدی به کودکان افغانی قصۀ باد و غنچه و گل بود حرف از غارت و …
توضیحات بیشتر »غزلک (فصل چهارم کتاب حنجره های جاری جلد ۳)
هق هق دیوار و در از صدای من میگرید با هقهق شانههای من میگرید باران چه غریبانه فرو میریزد انگار خدا برای من میگرید سیدحسین سیدی مبارک باشد شهد است شرنگتان مبارک باشد قرمز شده رنگتان مبارک باشد یک قلب پر از عشق و یکی پراحساس پیوند قشنگتان …
توضیحات بیشتر »هفته آخر – فهیمه نورانی
رفتم کلید راتحویل دادم. بدون هماهنگی با مسئولان تصمیم گرفتم فردایش نیایم و به جای فردا آن روز آخرین روز باشد. خسته شده بودم نه از کار زیاد، از این که کاری نمیکردم؛ یعنی کاری ازدستم بر نمیآمد. ازهر روشی که استفاده میکردم، تنها برای چند دقیقه نتیجه داشت، بعدش …
توضیحات بیشتر »