خواب دیدم… خواب دیدم بدنم ثابت و بیجان شده است مردهام رخت عزا بر تن خویشان شده است سدر و کافور کنارم و تنم عریان بود زندگی طی شده و نوبت قبرستان بود روی تابوت نشاندند و مرا میبردند یا رب اینها بدنم را به کجا میبردند؟! …
توضیحات بیشتر »مثنوی (فصل سوم کتاب حنجره های جاری جلد ۲)
تقدیم به امام علی (ع) دل من مملو است از درد یک جهانپهلوان بیتکرار مردی از جنس آتش و باران، بارشش بیامان و بیتکرار از افقهای سبز آمده بود، یعنی از سمت ماورای بشر هدیهای آسمانی از تقدیر، هدیهای از خدا برای بشر من پُرم از گلایه، ای …
توضیحات بیشتر »مثنوی (فصل سوم کتاب حنجره های جاری جلد ۳)
کبوتر شوق سحر کبوتر شوقام دوباره آمده است به آسمان چو ندارد ستاره آمده است دوباره پر زده از بیکرانه تا اینجا گذشته است ز هر آستانه تا اینجا کبوتر دل تنگم دوباره غم دارد و دیده ازهمهجا سوی این حرم دارد نقارخانه به گوش دلم …
توضیحات بیشتر »