تصویر روشن روز
این غروب غم گرفته هم گذشت
این جمعه هم گذشت
و تو بارها بر سنگفرش زبانم رها شدی
چهقدر با تو بودنم را به درودیوار قاب کردهام!؟
تاریخ را ورق زدم، راست و دروغش را نمیدانم
ولی میدانم سیاهسفید هزار رنگ چشمانت را
هزاران عاشق سرودهاند
بی تو، هراس هزار بایدها و نبایدهای دستبسته را
لای روزنامه پیچیده بر میگردانم
از «الف» تا «ی» روی لبانم مینشینی
اما هنوز هم دلم دلتنگ توست
روز از شیار پنجره میلغزد، ساده
می نشیند روی شانههایت
چهقدر سنگین میشود خط چشمهایم
گلی که چیدهام، عطری که زدهام
با یاد تو شاد میشوند و چشمهایم
از این فاصله هیچچیز شبیه خودش نیست
و تو گم میشوی در کوچهای که پاهایم کم میآورد
و بر سر دوراهی توی سه نقطه آخر دلدل میکنم
خیابان شهر هرچهقدر آذین شود
باز در حسرت گامهای توست
و هنوز، مردم چشمانم، با یاد مبهم تو
تصویر روشن روز را
به تماشا نشسته است
سیدعبدالحمید عظیمی
خدای آینهها
خدای آینههاست فاطمه
چهخوب تکثیر میکند
آبی آسمان را
وقتی ورق میزند
زلالی دلش را
حواس حضرت
خورشید
پرت میشود!
سیدمسلم موسوی
به حضرت موسی
با چشم پر از باران
به مدائن میآمدی
کوه را به دوش میکشیدی
معشوق از پشت درخت
صدایت زد…
پابرهنه شدی
صفورا از یاد
رفت!!
سید مسلم موسوی
طرح
چهل سال است که سنگ میزنی
تفنگ برادر، برادر
صهیونیست
که گنجشک
نیست!!
عصر کتاب و مداد
سیدمسلم موسوی
اتفاق
از چشمهای شما اتفاق میافتد
تکراراحساسی از آرامش.
ـ وتنها در باران متواتر دستانتان میتوان
و در دامنههای سبز عبایتان روییدن را.
ـ نا گهانیترین نزول تدریجی کلام
چگونه معنا میشوی
ـ که:
واژۀ ظهور در حتی کاملترین دایرهًْ المعارفهای ادراک خلل ایجـاد کرده
سیدابوالفضل مبارز
بالاتر از فهم
هروقت میخواهم تو را ملکۀ ذهن کنم
زنبور واژگان، کندوی ذهنم را وزوز میکنند
میخواهی آنقدر شیرین شوی تا
خدا دربارهات حرف بزند
وحالا
تمام خرسها برایت دایۀ دلسوزتر از مادر شدهاند
زرافهها برای تو گردن میکشند
گربهها برای تو میرقصند
شیرها برای تو نعره میکشند
اینجا تو را نمیفهمند و من ماندهام
چرا جنگل دست از سرت بر نمیدارد
سیدحسین سیدی
دانلود فایل اشعار