خانه / اخلاق و تربیت / مقایسه عزت نفس و تکبر در قرآن و روایات

مقایسه عزت نفس و تکبر در قرآن و روایات

مقایسه عزت نفس و تکبر در قرآن و روایات

نویسنده: منصوره احمدی

عضو حلقه علمی بلاغ خواهران

۱

چکیده: عزت به معنای عظمت، بزرگواری، ارجمندی و سرافرازی است و تکبر به معنای برتر دانستن خود نسبت به دیگران و اظهار این بزرگی است. تکبر گاه در برابر خداوند است که به کفر می‌انجامد و گاه در برابر انسان‌هاست که دارای مراتبی است. ایمان و دعا مهمترین عوامل ایجاد عزت‌نفس‌اند و خودپسندی، کینه، حسادت، خودنمایی، شهرت‌طلبی و عدم خودشناسی از مهمترین عوامل به وجود آورنده تکبر هستند. تقوای الهی، عبودیت، انقطاع از غیر خداوند، رفتار نیک، انصاف، فروبردن خشم و حفظ زبان، صبر و گذشت برخی از پیامدهای عزت نفسند و ذلت، تنهایی، جهالت، بدبینی، نافرمانی خداوند، و جایگاه بد در آن جهان از جمله پیامدهای کبر هستند.

واژگان کلیدی: عزت نفس، تکبر، عوامل ایجاد عزت و تکبر، پیامدهای عزت و تکبر.

 

مقدمه

عزت نفس و تکبر در ظاهر مشترکند ولی در واقع، نتایج مختلف دارند. یکی نشان ‏دهنده بزرگی و دیگری نمایان‏گر زبونی است. در هر دو صفت، فرد برای رسیدن به مقصد تلاش می‌کند، در راه رسیدن به خواسته‌هایش با برخی معاشرت نمی‌کند و دست به هر کاری نمی‌زند.

ممکن است فردی عزت داشته باشد و در خود احساس بزرگی ‌کند، به همین دلیل در بین همنوعانش حضور نیابد و یا حتی با بی‏دینان پیمان نبندد. کدام یک از این رفتارها در عزت نفس و کدام در کبر ریشه دارد؟

در این نوشتار پس از مفهوم شناسی عزت و تکبر، موجبات و نتایج هر کدام را بیان خواهیم کرد.

الف- مفهوم‌شناسی

عزت؛

در لغت به حالتی که مانع مغلوب شدن انسان می‌گردد، عزت می‏گویند.[۱] نیز به معنای عظمت، بزرگواری، ارجمندی و سرافرازی[۲] آمده است. امام صادق(ع)می‌فرمایند: «الْعِزُّ أَنْ تَذِلَّ لِلْحَقِّ إِذَا لَزِمَکَ»[۳]؛ «عزت آن است که هرگاه با حق روبرو شدی، در برابر آن فروتن باشی». عزت در اصطلاح به معنای درک ارزش‏مندی خود یا همان احساس خود ارزش‌مندی است[۴].

با توجه آیه شریفه: } مَنْ کانَ یُریدُ الْعِزَّه فَلِلَّهِ الْعِزَّه جَمیعا {[۵]؛ باید گفت که عزت خدا و رسول و مؤمنان که دائمی هم هست، شرافت حقیقی است که در پی آن می‏توان به حق‌تعالی نزدیک شد. اما شرافتی که باعث دوری از خداوند شود، به عزت نفس نمی‏انجامد.

تکبر؛

‌ کبر در لغت به حالتی اطلاق می‏گردد که انسان خود را نسبت به دیگران برتر می‏پندارد[۶] و فرد متکبر به تکلّّف اظهار بزرگی می‏کند و در اصطلاح صفتی درونی است و تکبر اظهار کردن کبر است[۷].

متکبر از باب تفعل است. این باب معانی متعددی دارد که یکی از آن‏ها تلبّس است. تکبر برای ذات خداوند صفت کمال است زیرا معنای‏آن تلبس به کبریایی است. نیز به معنای تظاهر به صفتی است که واقعاً آن‏را ندارد. انسان اگر بخواهد خود را با عظمت نشان دهد، در واقع به آن‏چه ندارد تظاهر کرده است. بنابراین کبر در بشر صفت نقص است[۸].

کبرِ پنهان صفتی در نفس است که نتیجه آن رفتار متکبرانه است[۹]. امام صادق(ع) می‌فرمایند: هر که بر این باور شد که از دیگران برتر است، او در شمار مستکبران است[۱۰].

برای اتصاف به کبر، خود بزرگ‌بینی (عجب) تنها کافی نیست، زیرا انسان گاهی خود را بزرگ می‌بیند، اما شخص دیگری را بزرگ‌تر از خود یا هم پایه خود می‏داند، از این‏رو به کسی تکبر نمی‌ورزد. به عبارت دیگر فرد مُعجب به نفس خود و متکبر به دیگران دروغ می‌گوید[۱۱]. همچنین کوچک شمردن دیگران هم برای متکبر شدن کافی نیست، زیرا اگر دیگری را کوچک پندارد و خود را حقیرتر از او یا هم‌پایه او بداند، باز بر او تکبر نخواهد ورزید. بنابراین در کبر لازم است که مرتبه خود را بالاتر از دیگران بداند. در واقع این بینش، کبر نیست بلکه روحیه[۱۲] کبر را در او می‌دمد و در نتیجه نوعی غرور را در دل او به‏وجود می‌آورد که کبر نام دارد. از این‏روست که پیامبر(ص) فرمود: «اعوذُ‌ بک مِن نَفْخَى الکِبریا»؛ «خدایا به تو پناه می‌برم از دَمِش تکبر»[۱۳].

انواع تکبر

– تکبر بر خداوند عالم که نتیجه‌اش کفر است، مانند تکبر فرعون و نمرود.

– تکبر بر مردم که نتیجه‌اش گناه کبیره است، مانند این موارد:

پیامبر اکرم(ص)در پاسخ به سؤال کسی که پرسید: دوست دارم لباس و کفشم زیبا باشد، آیا این تکبر است؟ فرمود: «خداوند زیباست و زیبایی را دوست دارد. کبر سرکشی در برابر حق و حقیر شمردن مردم است»[۱۴].

پیامبر اکرم(ص) می‌فرمایند: ای ابوذر! ‌هر کس بمیرد و در دلش ذره‌ای تکبر باشد، بوی بهشت را استشمام نمی‌کند، مگر اینکه توبه کرده باشد. ابوذر عرض کرد: ای رسول خدا من زیبایی را دوست دارم، حتی دوست دارم بند تازیانه‌ام و دوال کفشم زیبا باشد،‌ آیا در این حالت بیم کبر و خودپسندی می‌رود؟ حضرت فرمودند: حالت دلت را چگونه می‌یابی؟ عرض کرد او را آشنای حق و آرام گرفته به آن می‌یابم. فرمودند که این حالت کبر نیست، بلکه تکبر آن است که حق را فروگذاری و به ناحق روی‌آوری و به مردم چنین بنگری که گویی هیچ کس آبرویش چون آبروی تو و خونش چون خون تو نیست»[۱۵].

۳- از امام صادق(ع)سؤال شد که انسان گاه لباسی خوب می‌پوشد و مرکبی راهوار سوار می‌شود، آیا این نشانه کبر است؟ حضرت فرمود که چنین نیست، زیرا کبر انکار حق است و ایمان اقرار به حق[۱۶].

۴- امام صادق(ع) می‌فرمایند: تکبر پست شمردن مردم و استخفاف به حق است، یعنی در برابر حق با نادانی برخورد کند و از اهل حق بدگوید. [۱۷]

مراتب تکبر بر مردم

۱- کبر در قلب مستقر شده باشد و‏ فرد برتری خود را اظهار کند و کارهای متکبرانه انجام دهد، مانند کسی که در محل بالاتر مجالس بنشیند و خود را بر دیگران مقدم بداند و یا روی خود را از آنها برگرداند.

۲- کبر در قلب فرد مستقر شده باشد و کارهای متکبرانه هم انجام دهد ، اما به زبان نیاورد و اظهار بزرگی نکند.

۳- کبر در قلب او مستقر شده باشد، اما در گفتار و کردار‌ اظهار نشود.

ظاهر آیات و روایات بر حُرمت هر سه مرتبه دلالت دارد. اما اگر کبر در قلب مستقر نشده باشد، اما فرد اظهار بزرگی کند و گفتار یا رفتار متکبرانه داشته باشد، مانند تقدم در راه رفتن و مانند آن. بنابراین اگر علت آن حسد یا عداوت یا کینه یا ریا باشد، بعید نیست که حرام باشد، و اگر علت آن از امور مباح باشد، ظاهراً عیبی نخواهد داشت[۱۸].

دلیل این سخن، می‏تواند این فرمایش حضرت علی(ع) باشد: کبر و ترس و بخل برای زنان نیکو و برای مردان ناپسند است.[۱۹] یعنی رفتار متکبرانه زن، در واقع در قلب او مستقر نیست و خود را برتر از دیگران نمی‌داند، بلکه رفتار متکبرانه‌اش ظاهری و مباح ولازم است.

 

ب- موجبات عزت نفس

۱- ایمان؛ ایمان به خداوند، به مؤمن عزت می‌بخشد: } وَ لِلَّهِ الْعِزَّه وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنین {[۲۰]، و عزت از آن خداوند و پیامبرش و مؤمنان است. امام محمدباقر(ع) در این‏باره می‏فرمایند: «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی أَعْطَی الْمُؤْمِنَ ثَلَاثَ خِصَالٍ، الْعِزَّ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَى وَ الْفَلْجَ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَى وَ الْمَهَابَه فِی صُدُورِ الظَّالِمِین‏»، «خداوند سه ویژگی را به مؤمن عطا می‏کند: ‌۱- عزت در دنیا و آخرت ۲- رستگاری در دنیا و آخرت ۳- قرار دادن هیبت و بزرگی وی در دل‌های ستمگران»[۲۱]. ایمان درجاتی دارد که نخستین آن اقرار شهادتین است، اما وقتی فرد به درجات بالاتر برسد، می‌تواند بر هوای نفسش غلبه کند که ثمره آن عزّت نفس است. امام محمدباقر‌(ع) در این‏باره می‏فرماید: «إِنَّ الْمُؤْمِنَ مَعْنِیٌّ بِمُجَاهَدَه نَفْسِهِ لِیَغْلِبَهَا عَلَی هَوَاهَا»[۲۲]؛ « مؤمن در حال مبارزه با نفسش است تا برآن غلبه کند».

مؤمن ِخواهان عزت، با اطاعت و بندگی خدا به آن دست می‏یابد: } … اَطیعوالله و رَسولهُ ان کنتم مؤمنین {[۲۳].

امام علی(ع) در این‏باره می‏فرماید: «اِذا طَلَبْتَ العِزَّ، فَاَطْلُبُهُ‌ بالطاعه»؛ «هرگاه جویای عزت شَدی آن را با اطاعت و پیروی از خدا بجوی»[۲۴] و در حدیثی قدسی آمده است: «یا داوودُ … انّی وَضَعْتُ العِزَّ فی طاعَتی وَ هُمْ یَطْلُبونَه فی خِدْمَه السلطانِ فَلا یَجِدوُنَهُ»؛ «ای داوود … من عزت را در اطاعت از خودم قرار دادم اما آن را در خدمت سلطان می‌طلبند که آن‏را نمی‌یابند»[۲۵] و در حدیث قدسی دیگری آمده است: «اِنَّ ربّکُمْ یَقولُ کل یومٍ اَنَا العزیز، فَمَنْ اَرادَ عِزَّ الدّارَیْنِ فَلیُطِعِ العزیز»[۲۶]؛ « پروردگار شما هر روز می‌گوید: من عزیز هستم، پس آنکه عزت دو جهان را می‌خواهد، باید عزیز را اطاعت کند».

۲- دعا؛ از جمله راه‌های دیگر کسب عزت نفس، طلب آن از خداوندِ عزت‌بخش است.

امام سجاد(ع)در دعای روز عرفه می‌فرماید: «… وَ ذَلِّلْنِی بَیْنَ یَدَیْکَ وَ أَعِزَّنِی عِنْدَ خَلْقِکَ وَ ضَعْنِی إِذَا خَلَوْتُ بِکَ وَ ارْفَعْنِی بَیْنَ عِبَادِکَ وَ أَغْنِنِی عَمَّنْ هُوَ غَنِیٌّ عَنِّی وَ زِدْنِی إِلَیْکَ فَاقَه وَ فَقْرا»؛ «مرا در پیشگاه خود خوار گردان و نزد آفریده‏هایت عزیز فرما، مرا در خلوتِ با خودت پست گردان و در میان بندگانت سربلند نما و از کسی که از من بی‌نیاز است بی‌نیازم گردان و بر نیازمندی و فقر من به خود بیفزای»[۲۷]. و نیز فرموده‌اند: «وَ فِی نَفْسِی فَذَلِّلْنِی وَ فِی أَعْیُنِ النَّاسِ فَعَظِّمْنِی‏»؛ «مرا در نظر خودم کن و در چشم مردم بزرگ گردان. [۲۸]

ج- موجبات تکبر

آن گونه که گفته شد، تکبر نتیجه عواملی چند است از جمله:

عجب و خودپسندی، کینه، حسادت، ریا و خودنمایی[۲۹]، شهرت طلبی[۳۰] و عدم شناخت خود. کسی که قدر واقعی خویش را نشناسد و خود را برتر از آنچه هست بداند، به غلط از دیگران انتظار احترام دارد. اما مردم به این توقع نابجا توجه نمی‌کنند و متوقع خودخواه را استهزاء و تحقیر خواهند کرد. این امر باعث ایجاد عقده حقارت و در نتیجه پیدایی خوی ناپسندِ تکبر خواهد شد[۳۱].

امام صادق‌(ع) در این‏باره می‏فرماید: «مردی تکبّر یا گردن فرازی نکرد، مگر به خاطر احساس خواری و حقارتی که در خود یافته است»[۳۲].

گاه شخصی در خود کمالی را احساس می‌کند اما دیگران او را فاقد آن کمال می‏دانند. در چنین حالتی فرد به عجب و خود بزرگ‏بینی دچار می‌شود به همین دلیل صفات خوب دیگران را نمی‌بیند و به آن‏ها با دید منفی می‏نگرد. این حالت او را به تکبر و فخرفروشی وا می‌دارد[۳۳].

رسول خدا (ص) در این‏‌باره می‌فرماید: «از تکبر بپرهیزید، زیرا حتی گاه با پوشیدن ردایی انسان دچار تکبر می‏گردد»[۳۴].

امام علی( نیز می‏فرماید: «… فَمَا تُکْدِی أَبَداً وَ لَا تُشْوِی أَحَداً لَا عَالِماً بِعِلْمِهِ وَ لَا مُقِلّا فِی طِمْرِهِ»؛ «هیچ چیز مانع نفوذ آنها در دام‌های شیطان نمی‌شود و هیچ‌کس از آن در امان نیست. نه عالم به خاطر علمش و نه تهی‌دست به سبب جامه فرسوده‌اش»[۳۵].

د- نتایج

– نتایج عزت نفس

پس از شناخت عوامل ایجاد عزت نفس، به بررسی نتایج آن می‌پردازیم:

  • تقوای الهی؛ تقوا، حفظ و نگهداری خویشتن از هر چیزی است که به انسان ضرر و زیان برساند[۳۶]. امیرالمؤمنین (ع) در این‏باره می‏فرماید: «هیچ عزتی گرامی‌تر از تقوا نیست»[۳۷]. تقوا و خویشتن داری راه را نشان می‏دهد و با عزت نفس می‌توان به انجام واجبات و ترک محرمات پرداخت.
  • عبودیت؛ امام علی(ع) می‏فرماید: «إِلَهِی کَفَی بِی عِزّاً أَنْ أَکُونَ لَکَ عَبْداً»[۳۸]؛ «خدایا، مرا عزت بندگی تو کفایت می‏کند». ایشان عبادت کنندگان را سه نوع معرفی کرده‌اند: گروهی خدا را از روی علاقه و میل به نعمت‌های بهشت عبادت می‌کنند، این عبادت تجار است. گروهی از روی ترس و این عبادت بردگان است و گروهی برای سپاس نعمتش، این عبادت آزاد مردان است[۳۹]. آری کسی که خدا برایش در اولویت بوده و عزیز شده فقط او را عبادت می‌کند.

۳-۱-۳- انقطاع: منظور از انقطاع، بریدن و بی‌نیازی از غیر خداست، به همان اندازه که انسان به خدا تکیه می‌کند باید از غیرش دوری کند و این برای کسی که عزت نفس یافته آسان است. } أَیَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّه فَإِنَّ الْعِزَّه لِلَّهِ جَمیعاً {[۴۰]؛ «آیا کسانی که کافران را به جای مؤمنان دوست خود انتخاب می‌کنند عزت و آبرو را نزد آنان می‌جویند با اینکه همه عزّت و آبرو از آن خداوند است؟». لقمان حکیم برای تربیت فرزندش، او را به انقطاع از دنیا و غیر خدا فرا می‌خواند و می‌گوید: «پسرم … اگر خواهان آنی که همه عزت این جهان را داشته باشی، از آنچه در دست مردم است، قطع طمع کن که پیامبران را جز به سبب قطع طمع‌شان به آنچه می‌بینی نرسیدند»[۴۱].

نباید توقعات زیاد از مردم داشت. آری!‌ مؤمن در سایه ایمان خود، به عزت نفس و انقطاع رسیده و برای آرمان‌های خود می‌کوشد. امام باقر(ع) به‌خوبی این مطلب را بیان می‌فرمایند: «عزُّ المؤمن فی دینِه لِأنهُ مَعَ الیأس عَن الناس لایُترک حَقّاً و لاعباده و لاامراً بالمعروف و لانهیاً عَنِ المنکر خوفاً مِنْ عَدَمِ وصولِ منفعه مِنْهم الیه فَهُو عَزیزٌ غالب فی دینه»[۴۲] و «الیأس مِمّا فی ایدی النّاسِ عِزُّ‌ المؤمِنِ فی دینهِ»[۴۳]؛ «عزّت دینی مؤمن موجب چشم نداشتن به دست مردم است».

۴-۱-۳- رفتار نیک

کارهایی مانند حفظ زبان، صبر بر مصیبت، فرو بردن خشم و گذشت که در آیات و روایات به آنها توصیه شده، از نتایج ‌کرامت و عزت نفس است. به نمونه‌هایی اشاره می‌کنیم:

۱-۴-۱-۳- انصاف: امام علی(ع): «الا اِنّه مَنْ یُنْصِفُ الناسَ مِنْ نَفْسِهِ لَمْ یَزِدْهُ اللهُ‌ اِلّا عزاً»[۴۴].

۲-۴-۱-۳- آزار نرساندن به مردم: امام علی(ع): «شَرَفُ الْمُؤْمِنِ صَلَاتُهُ بِاللَّیْلِ وَ عِزُّ الْمُؤْمِنِ کَفُّهُ عَنْ إعْرَاضِ النَّاسِ»؛ «شرافت مؤمن در نماز شب خواندن و عزتش در آزار نرساندن به مردم است»[۴۵].

۳-۴-۱-۳- حفظ زبان: امام موسی‌کاظم(ع): «… اِحفظ لِسانک تَعِزَّ»؛ «زبانت را نگه دار تا عزیز گردی»[۴۶].

۴-۴-۱-۳- فرو بردن خشم: امام صادق(ع): «مَا مِنْ عَبْدٍ کَظَمَ غَیْظاً إِلَّا زَادَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عِزّاً فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَه»[۴۷]؛ «هر کس خشم خود را فرو برد، خداوند عزت او را در دنیا و آخرت زیاد می‌کند».

۵-۴-۱-۳- گذشت: رسول الله(ص): «مَنْ عَفَا مِنْ مَظْلِمَه أَبْدَلَهُ اللَّهُ بِهَا عِزّاً فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَى»؛ «هر کس از ظلمی که به او شده درگذرد، خداوند به جای آن در دنیا و آخرت او را عزیز گرداند»[۴۸].

۶-۴-۱-۳- صبر: امام باقر(ع): «مَنْ صَبَرَ عَلَی مُصِیبَ، زَادَهُ اللَّهُ عِزّاً إِلَی عِزِّهِ وَ أَدْخَلَهُ الْجَنَّ، مَعَ مُحَمَّدٍ(ص)وَ أَهْلِ بَیْتِهِ»؛ «هر که در برابر مصیبتی شکیبایی ورزد، خدای عزوجل بر عزتش بیفزاید و او را در بهشت خود با محمد (ص) و خاندان او جای دهد»[۴۹].

۷-۴-۱-۳- قناعت: امام علی(ع): «مَنْ قَنَعَتْ نَفْسُه عَزَّ مُعْسِراً، مَنْ شَرِهَتْ نَفْسُهُ ذَلَّ مُوسِراً»؛ «هر که روحیه‌ای قانع داشته باشد، در عین تنگدستی عزیز خواهد بود و هر که روحیه‌ای سیری‌ناپذیر داشته باشد، در عین توانگری، ذلیل به چشم می‌آید»[۵۰] و امام صادق‌(ع): «القناعى‌ تؤدی الی العزّ»؛ «قناعت عزّت را در پی دارد»[۵۱].

از نخل برهنه سایه داری مطلب            از مردم این زمانه یاری مطلب

عزّت به قناعت است و ذلّت به طمع                با عزت خود بساز و یاری مطلب[۵۲]

۸-۴-۱-۳- جهاد: امام علی(ع): «فَرَض الله… الجهادُ عِزاً لِلاسلام»؛ «خداوند جهاد را برای عزت بخشیدن به اسلام واجب فرمود»[۵۳].

۹-۴-۱-۳- پیروی از ولایت: امام سجاد(ع): «طاعه وُلاه الامْرِ تمامَ العِزّ»؛ «تمام عزت در اطاعت از ولی امر است»[۵۴].

 

۲-۳- نتایج تکبر

تکبر را منشأ همه رذایل اخلاقی است، زیرا موجب پیدایش صفات ناپسند دیگر می‌شود؛ کسی که تکبر دارد، هیچ‌گاه اشتباه خود را نمی‌پذیرد و هیچ‌گاه به فکر توبه نیست، هرگز به رفتار افراد صالح و دیگران و به دیده عبرت و درس‌آموزی نمی‌نگرد. سرپیچی شیطان از فرمان سجده بر حضرت آدم (ع)به همین مسأله اشاره دارد[۵۵]. اکنون نتایج تکبر را در دو بخش دنیوی و اخروی مشاهده می‌کنم:

۱-۲-۳- نتایج دنیوی

۱-۲-۳- ذلت: مَنْ تَکَبَّر عَلی النّاسِ ذَلَّ: آنکه بر مردم تکبر کند خوار گردد[۵۶].

۲-۱-۲-۳- آفت بزرگی: آفه الشرف الکبر: کبر آفت بزرگی است[۵۷].

۳-۱-۲-۳- تنهایی: لَیس لِمُتکبر صدیق[۵۸]: شخص متکبر از دوست بی‌بهره است.

۴-۱-۲-۳- جهالت: لایتعلّمُ مَنْ یَتَکبّر: کسی که تکبر داشته باشد عالِم نمی‌شود[۵۹].

۵-۱-۲-۳- مدح نشدن: متکبر هرگز نباید توقع تعریف و تمجید داشته باشد[۶۰].

۶-۱-۲-۳- دشنام شنیدن: ثمره الکبر المَسَبّه: نتیجه تکبر، شنیدن دشنام و ناسزا است[۶۱].

۷-۱-۲-۳- بدبینی به مردم: متکبر وقتی در عرصه‌های فرهنگی و اجتماعی، هنری و حتی سیاسی از سوی مردم به دلیل زیاده‌خواهی‌اش طرد می‌شود، به خاطر مطالبه آنچه استحقاق آن را ندارد از ناحیه مردم مورد توهین و تمسخر قرار می‌گیرد، ناراحتی او تشدید می‌‌شود و برای تلافی کردن دست به عمل متقابل می‌زند. جامعه را به دیده حقارت می‌نگرد و مردم را به بی‌تشخیصی وحق ناشناسی متهم و ایشان را ضدارزش و حقیر می‌خواند[۶۲].

۸-۱-۲-۳- دشمنی با مؤمنان: از عوامل اصلی عداوت یهود به مومنان در زمان پیامبر(ص)تکبرآنان بوده، در حالی که از دلایل محبت گروهی از نصارا به مومنان عدم استکبار آنان بوده است. مستکبران می‌خواهند که دیگران در مقابل آنها حقیر باشند، به همین جهت اگر کسی از نعمتی برخوردار شد، به عداوت با او بر می‌خیزند[۶۳]. } لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَداوَه لِلَّذینَ آمَنُوا الْیَهُودَ وَ الَّذینَ أَشْرَکُوا وَ لَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّه لِلَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ قالُوا إِنَّا نَصاری‏ ذلِکَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّیسینَ وَ رُهْباناً وَ أَنَّهُمْ لا یَسْتَکْبِرُونَ {[۶۴].

۹-۱-۲-۳- دیوانگی: رسول خدا(ص): «… دیوانه حقیقی کسی است که با تبختر راه می‌رود و متکبرانه می‌نگرد و شانه‌هایش را می‌جنباند. نافرمانی خدا می‌کند و با این حال بهشت آرزو می‌کند. کسی از شر او ایمن نیست و به خیرش امیدی نمی‌رود»[۶۵].

۱۰-۱-۲-۳- نافرمانی خدا: امام علی‌(ع) می‌فرمایند: «احذر الکبر فإنه رأس الطغیان و معصیه الرحمن»؛ «از تکبر حذر کن که آن ریشه طغیان و نافرمانی خدای مهربان است»[۶۶].

۲-۲-۳- نتایج اخروی

۱-۲-۲-۳- دوری از رسول خدا(ص): «روز قیامت دورترین شما از من پرگویان یعنی همان مستکبران هستند»[۶۷].

۲-۲-۲-۳- محشور شدن به صورت مورچه: امام صادق(ع): «ان المتکبرین یُجْعلونَ فی صُوَرِ الذّریت وطاهم الناسُ حتی یَفْرَغُ الله من الحساب»؛ «متکبران به صورت مورچگانِ ضعیفی شوند و مردم آنان را پایمال کنند تا خداوند از حساب فارغ شود»»[۶۸]. شاید علت آن این باشد که مورچه ضعیف است و این صورت برزخیه قیامت، برای کوچک و ضعیف بودن نفس متکبر باشد. تکبر نشانه کم حوصلگی و ضعف نفس است و چون ظرفیت متکبر کم است و صور غیبیه ملکوتیه تابع ملکات نفسانیه است و بدن، ظلّ روح در عالم ملکوت است؛ پس حقارت روح به بدن سرایت کند و آن را به صورت حیوان کوچک بی‌مقدار درآورد و شاید آن صورت غیبی عکس‌العمل کار دنیایی باشد و چون در دنیا خود را بزرگ جلوه داده، خدا او را در آن عالم کوچک کند: «کما تُدینُ تُدان»[۶۹].

۳-۲-۲-۳- داغ‌تر از جهنم: امام صادق(ع): «در جهنم وادی است برای متکبران که نامش سَقَر است. به خدای تعالی از شدت حرارت خود شکایت وخواهش کرد که اذن تنفس دهد. پس نفس کشید و جهنم از آن محترق شد»[۷۰].

۴-۲-۲-۳- جایگاه بد: رسول خدا(ص): «در دوزخ دره‌ای است به نام هبهب. برای خدای سبحان است که هر گردن‌کشی را در آن جای دهد»[۷۱].

 

نتیجه

با بررسی راه‌های کسب عزت نفس و همین‌طور عوامل تکبر می‌توان آنها را از هم شناخت. شخصی به امام حسن‌(ع) گفت: در وجود تو تکبر است. فرمودند: هرگز؛ تکبر تنها از آن خداست، اما در وجود من عزت است: «ولله العزه و لرسوله و للمؤمنین»[۷۲].

همان طورکه نبی اکرم(ص): «مَنْ عَرَفَ نَفْسَه فَقَدْ عَرَفَ رَبَّه»[۷۳]؛ «هر کس خود را شناخت، پس خدایش را شناخته است». با ایمان و دعا که همان شناخت است، می‌توان عزت نفس یافت. یکی از آثار مهم خودشناسی این است که بدانیم فضایل و نواقص در نوع بشر هست. پس با شناخت استعدادهای بالقوه خویش عزت نفس یافته و این جاست که انقطاع از مردم باعث انزوا، تنبلی و افسردگی نمی‌شود، برای مبتلا نشدن به کبر باید ریشه‌های آن را دانست. کبر و بزرگی بر مردم؛ نتیجه اش، طرد شدن از جمع، رانده شدن از درگاه الهی و ذلت و خواری است.

 

فهرست منابع

  1. قرآن کریم، ترجمه: آیت‌الله ناصر مکارم شیرازی.
  2. ابن شعبه حرّانی، تحف العقول عن آل رسول، جامعه مدرسین قم، چاپ دوم، ۱۴۰۴ق.
  3. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان‌العرب، دار صادر، بیروت، ۱۳۰۰ق.
  4. خمینی، سید روح‌الله، شرح حدیث جنود عقل و جهل، مؤسسه نشر و تنظیم آثار امام خمینی;، چاپ سوم، تهران، ۱۳۷۷٫
  5. تمیمی‌ آمدی، عبدالواحد، تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، دفتر تبلیغات اسلامی، قم، ۱۳۶۶٫
  6. دشتی، محمد، نهج‌البلاغه، مشهد، نشر سنبله، بی جا، ۱۳۸۶٫
  7. دهخدا، علی‌اکبر، لغت‌نامه، دانشگاه تهران، تهران، ۱۳۷۳٫
  8. راغب، اصفهانی، مفردات الفاظ قرآن کریم، ترجمه حسین خداپرست، نوید اسلام، قم، ۱۳۸۷٫
  9. قاسمی، رحیم، نجات المومنین، در اصول دین و اخلاق: آیت‌الله ملا حسینعلی تویسرکانی، تصحیح و تحقیق: دفتر تبلیغات شعبه اصفهان، موسسه بوستان کتاب، قم، ۱۳۷۸٫
  • کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ترجمه دار الاسوى لطباعه و النشر، تهران، بی جا، ۱۳۷۶٫
  • محمدی ری‌شهری، محمد، میزان ‌الحکمى، ۱۵ جلدی، حمیدرضا شیخی، دار الحدیث، قم،‌ ۱۳۷۷٫
  • مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ۲۵جلد، دار طباعه، تبریز، ۱۳۶۲٫
  • مصباح یزدی، محمدتقی، زینهار از تکبر، موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، بی جا، ۱۳۸۶٫
  • مطهری، مرتضی، آشنایی با قرآن، صدرا، قم، بی‌تا.
  • مکارم شیرازی، ناصر، فرهنگ و معارف قرآن، قم، مدرسه الامام امیرالمومنین(ع)، چاپ دوم، ۱۳۶۸٫
  • موسوی همدانی، ابوالحسن، بحارالانوار (ترجمه ۶۷ و ۶۸)، ‌۲جلد، نشر مسجد ولی عصر، بی‌جا، بی‌تا.
  • ناظم زاده قمی، سید اصغر، جلوه‌های حکمت (گزیده موضوعی کلمات امیرالمؤمنین در ۲۲۵ موضوع)، نشر الهادی، قم، ۱۳۷۳٫
  • نصیرالدین طوسی، محمد بن محمد، اخلاق ناصری، تصحیح و توضیح مجتبی مینویی، نشر خوارزمی، چاپ پنجم، تهران، ۱۳۷۳٫

 

مقالات (از نرم‌افزار نمایه)

  1. چگونه یک انسان متکبر می‌شود، نشریه راه مردم.
  2. ابوالفضل علیدوست،‌ تکبر سنگ‌بنای ذلت، نشریه کیهان، ۲۷/ ۱۲/ ۸۳٫
  3. اسدالله افشار، تکبر بیماری است درمانش کنید، نشریه راه مردم، ۲۷/ ۵/ ۸۳٫
  4. رضا حق‌پناه، عزت از منظر قرآن و سنت، مجله دانشگاه علوم اسلامی رضوی، شماره نشریه: ۴ و ۵٫

 

——————————————

پانوشت:‌

[۱]. راغب اصفهانی، ترجمه مفردات الفاظ القرآن، ص۵۱۳٫

[۲]. علی اکبر دهخدا، لغت‌نامه دهخدا، ص۱۳۸۹٫

[۳]. محمد محمدی ری شهری، میزان ‌الحکمى، ج۸، ص۳۷۳۶٫

[۴]. رضا حق‌پناه، عزت از منظر قرآن و سنت، ح۴ و ۵، ص۱۳۱٫

[۵]. فاطر/۱۰٫

[۶]. راغب اصفهانی، ترجمه مفردات الفاظ القرآن، ص۳۷۶، چون در بزرگی خداوند تصنع و تکلف نیست، بلکه محض خیر و عظمت است؛ لذا او را متکبر گفته‌اند: (العزیز الجبار المتکبر: حشر/۲۳).

[۷]. محمد بن مکرم ابن منظور، لسان‌العرب، ج۱۵، ص۳۲۷٫

[۸]. ناصر مکارم شیرازی، آشنایی با قرآن، ج۶، ص۲۱۶ با تلخیص.

[۹]. محمد محمدی ری شهری، میزان ‌الحکمى، ج۱۱، ص۵۰۸۳ با تلخیص.

[۱۰]. همان، ص۵۰۸۳٫

[۱۱]. محمد بن محمد نصیرالدین طوسی، اخلاق ناصری، ص۱۷۹ با تلخیص.

[۱۲]. محمد محمدی ری شهری، میزان الحکمى، ج۱۱، ص۵۰۸۳ با تلخیص.

[۱۳]. همان، ص۵۰۸۹: نظر ابوحامد غزالی.

[۱۴]. همان، ص۵۰۷۹٫

[۱۵]. محمد محمدی ری شهری، میزان الحکمى، ج۱۱، ص۵۰۸۱٫

[۱۶]. همان.

[۱۷]. محمد محمدی ری شهری، میزان الحکمى، ج۱۲، ص۵۰۸۱٫

[۱۸]. رحیم قاسمی، نجاى المؤمنین، صص۱۵۰ و ۱۵۱٫

[۱۹]. محمد دشتی، نهج‌البلاغه، ح۲۳۴، ص۴۸۴٫

[۲۰]. منافقون/۸ و امام صادق(ع) در ذیل این آیه می‌فرمایند: «فَالمؤمن یکون عزیزاً و لایکون ذلیلاً»، کافی (طبق نقل نور الثقلین)، ‌ج۵، ص۳۳۶؛ تفسیر نمونه، ج۲۴، ص۱۶۹٫

[۲۱]. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۸، ص۲۳۴ (با تلخیص)

[۲۲]. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۷۵، ص۱۶۲٫

[۲۳]. انفال/۱٫

[۲۴]. عبدالواحد آمدی، غررالحکم، ص۱۸۴، ش۴۰۵۶ و همچنین «طوبی لِمَنْ ذَلَّ فی نفسِه و عَزَّ بِطاعَه و غِنی بقناعته»؛ «خوشا به حال کسی که در نفس خویش ذلیل است و بواسطه ‌اطاعتش از خداوند عزیز است و به سبب قناعتش بی‌نیاز است». ص۳۹۲، ش۹۰۴۷٫

[۲۵]. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۷۵، ص۴۵۳، باب۳۳ نوادر.

[۲۶]. ابوالحسن موسوی همدانی بحارالانوار، ج۶۸، ص۱۲۰٫

[۲۷]. محمد محمدی ری شهری، میزان الحکمى، ج۸، ص۳۷۴۵٫

[۲۸]. همان.

[۲۹]. همان، ج۱۱، ص۵۰۸۹، نظر ابوحامد غزالی.

[۳۰]. محمدتقی مصباح یزدی، زینهار از تکبر، ص۳۱۳؛ سید روح‌الله خمینی، شرح جنود عقل و جهل، ص۳۳۴٫

[۳۱]. رسول‌الله افشار، تکبر بیماری است درمان کنید. ۲۷/۵/۸۳، نشریه راه مردم.

[۳۲]. محمد محمدی ری شهری، میزان الحکمى، ج۱۱، ص۵۰۸۷٫

[۳۳]. ابوالفضل علی‌دوست ابرقویی، تکبر سنگ بنای ذلّت. (نرم افزار نمایه)؛  namayehشماره نشریه ۲۷/۱۲/۸۳، نشریه کیهان.

[۳۴]. محمد محمدی ری شهری، میزان ‌الحکمى، ج۱۱، ص۵۰۷۵٫

[۳۵]. همان، ص۵۰۷۴٫

[۳۶]. ترجمه و تحقیق مفردات الفاظ قرآن، ج۵، ص۴۷۹٫

[۳۷]. محمد دشتی، نهج‌البلاغه، ح۳۷۱، ص۵۱۲، لا عزَّاعزُّ مِنَ التّقوی.

[۳۸]. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۹۱، ص۹۴، باب۳۲ ادعیه.

[۳۹]. ابوالحسن موسوی همدانی، بحارالانوار، ج۶۷ و ۶۸، ص۲۱۵۱٫

[۴۰]. نساء/۱۳۹٫

[۴۱]. محمد محمدی ری شهری، میزان‌ الحکمى، ج۸، ‌ص۳۷۴۰٫

[۴۲].، همان، ج۷۷، ص۱۱۱، باب۴۱٫

[۴۳].، همان ج۷۲، ص۱۰۸٫

[۴۴]. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۱۴۴/۲٫

[۴۵]. محمد محمدی ری شهری، میزان الحکمى، ج۸، ص۳۷۳۸ (و الخصال، ج۶/۱۸).

[۴۶]. همان، ج۸، ص۳۷۴۲٫

[۴۷].، ابوالحسن موسوی همدانی، بحارالانوار، ج۶۸، ص۴۰۹، باب ۹۳ الحلم.

[۴۸]. محمد محمدی ری شهری، میزان الحکمى، ج۸، ‌ص۳۷۴۲٫

[۴۹]. همان.

[۵۰]. همان.

[۵۱]. عبدالواحد آمدی، غررالحکم، ش۹۰۱۱، ص۳۹۱٫

[۵۲]. زیباترین تک بیت‌ها: ‌امیر ملک محمودی.

[۵۳]. محمد دشتی، نهج‌البلاغه، ح۲۵۲، ص۴۸۶ (محمد محمدی ری شهری، میزان الحکمى، ج۸، ص۳۷۴۲).

[۵۴]. ابن شعبه حرانی، تحف‌العقول عن آل‌ الرسول، ص۲۸۳٫

[۵۵]. بقره/۳۴؛ ناصر مکارم شیرازی، فرهنگ و معارف قرآن، ص۳۱۰٫

[۵۶]. همان، ص۲۴۴٫

[۵۷]. اصغر ناظم زاده قمی، جلوه‌های حکمت، ص۴۹۹٫

[۵۸]. محمد محمد ری شهری، میزان الحکمى، ج۱۱، ص۵۰۹۵٫

[۵۹]. همان.

[۶۰]. همان.

[۶۱]. همان، ص۵۰۹۳٫

[۶۲]. محمدتقی مصباح یزدی، زینهار از تکبر، ص۱۵۴٫

[۶۳]. ناصر مکارم شیرازی، فرهنگ و معارف قرآن، ص۳۱۱٫

[۶۴]. اشاره به مائده/۸۲: (ای پیامبر مسلماً دشمن‌ترین مردم نسبت به مؤمنان را یهود و مشرکان خواهی یافت و نزدیک‌ترین دوستان به مؤمنان را کسانی می‌یابی که می‌گویند: ما نصاری هستیم و این به خاطر آن است که در میان آنها افرادی عالم و تارک دنیا هستند که در (برابر حق) تکبر نمی‌ورزند.

[۶۵]. محمد محمدی ری شهری، میزان الحکمى، ج۱۱، ص۵۰۸۵٫

[۶۶]. همان، ص۵۰۷۶٫

[۶۷]. همان، ص۵۰۸۵٫

[۶۸]. محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج۲، ص۳۱۱، باب الکبر.

[۶۹]. سید روح‌الله خمینی، شرح حدیث جنود عقل و جهل، صص۳۵۰ و ۳۵۱ با تلخیص.

[۷۰]. محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج۲، ص۳۱۰، باب الکبر.

[۷۱]. محمد، محمدی ری شهری، میزان ‌الحکمى، ج۱۱، ص۵۰۹۷٫

[۷۲]. همان، ج۱۱، ص۵۰۷۹٫

[۷۳]. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ‌ج۲، ص۳۲، باب۹٫

یک دیدگاه

  1. خیلی ممنونم مقاله خیلی خوبی بود ، به بیشتر سوال هام جواب داد 🙏

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *