بررسی نکات تربیتی داستان یوسف(علیهالسلام) در تورات و قرآن
نویسنده: حجت زالزاده
دانشآموختۀ حوزۀ علمیه
چکیده
تورات، مکتوبی مقدس نزد یهودیان است؛ اما بدیهی است که سوای بحث دربارۀ سند آن، به یقین فصاحت و بلاغت فوقالعادهای همانند قرآن ندارد. ازجملۀ اینها شیوۀ داستانسرایی در هر دو کتاب است. سراسر داستانهای قرآنی موجز و حکیمانه است؛ اما داستانهای کتاب مقدس عبری و ازجمله تورات، در بسیاری موارد تنها بیان تاریخ و داستان شرح ماوقع است و نکات نغز تربیتی در آن کمتر بازتاب یافته است. در داستانهای قرآنی، شاهد بهرهبرداری بجا و مناسب از تکتک گزارهها هستیم. داستان یوسف که در قرآن، «نیکوترین داستان» خوانده شده، آنگاه که در تطبیق با عبارات تورات مطالعه شود، وجه نیکوتری آن بهتر رمزگشایی میشود.
کلیدواژه: قرآن، تورات، یوسف، عبرت، اخلاق، تربیت.
مقدمه
بیتردید با مطالعۀ کتاب مقدس عبری و بهویژه تورات که شامل پنج سِفر ابتدایی آن است، به نکات نغز و حکمتآمیزی برمیخوریم. بهطور مثال، نکات زیبای حکیمانه و عارفانهای در امثال سلیمان و مزامیر داوود یافت میشود که برخی مضامینش را در احادیث و روایات و حتی دعاهای معصومین(علیهمالسلام) نیز مشاهده میکنیم.
البته ادبیات حِکَمی، تاریخی طولانی و قدمتش حتی به قدمت انسان است. ربی ایزیدور اپستاین(۱۹۶۲-۱۸۹۴م) رئیس کالج یهودیان لندن، در کتاب «یهودیت، بررسی تاریخی» مینویسد: «عبرانیان، تنها قومی نبودند که میتوانستند به ادبیات حکمی خود ببالند. کنعانیان، مصریان و بابلیان نیز ادبیات حکمی خود نیز داشتند که حتی پیشینۀ آن به قبل از ادبیات عبری باز میگشت ایرانیان نیز از چنین ادبیاتی بهرهمند بودند.»[۱]
باید اذعان کرد که قصهپردازی در تورات، صرفنظر از اعتبار و سندیتش، یکی از جنبههای خواندنی آن کتاب است. داستانی که در یک کتاب مقدس نگاشته میشود طبعاً باید بار معنوی و اخلاقی کافی داشته باشد و در حین داستان، عبرتها و بهرههای معنوی آن جابهجا، یادآور شود و گرنه تفاوتی بین داستانهای اساطیری با کتابی که ادعا میشود وحیانی و از جانب خداوند و برای هدایت و بهبود حیات بشر آمده نیست.
آری داستان میتواند آموزنده باشد؛ به شرطی که بجا و در جای مناسب خود، از آن بهرهبرداری اخلاقی شود.
ویژگیهای داستانسرایی مطلوب در قرآن بنابر آیۀ ۱۱۱ یوسف
در آیات ابتدایی و انتهایی سورۀ یوسف، اهداف و ویژگیهای داستانسرایی مطلوب در قرآن، بیان شده است و اینجا به آن اشاره میکنیم.
- شرط امتیاز در داستانها پندآموزی آن است. در ابتدای سورۀ یوسف میخوانیم: «نَحنُ نَقُصُّ أَحسنَ القَصَصِ» و در پایان آمده است: «لَقَد کانَ فی قَصَصِهِم عِبرَهٌ»
- داستانهای قرآن، بیان واقعیتهای عینی و عبرتآموز است. «أوحَینا إلَیکَ … ماکانَ حَدیثاًٌ یُفتَری»
- خردمندان از داستانها پند و عبرت میگیرند: «لِاوُلِی الأَلبابِ»
- قرآن با کتب آسمانی دیگر همسو است: «تَصدیقَ الَّذی بَینَ یَدَیهِ»
- قرآن تمام نیازهای انسان را مطرح میکند: «وَ تَفصیلَ کُلِّ شَیءٍ»
- قرآن هدایت محض است و آمیخته با هیچ ضلالتی نیست: «هُدیً»
- اهل ایمان از هدایت و رحمت قرآن بهره میبرند: «هُدیً وَ رَحمَهً لِقَومٍ یُؤمِنوُن»
- برای نکتهسنجی عقل کافی است؛ ولی برای دریافت نور رحمت الهی، ایمان لازم است: «عِبرَهً لِاوُلِی الأَلباب … هُدیً وَ رَحمَهً لِقَومٍ یُؤمِنوُنَ»
- عبرتآموزی از قرآن، مخصوص یک زمان [و مکان و گروه خاص] نیست: «لِاوُلِی الأَلبابِ»[۲]
درست است که نکات اخلاقی و اعتقادی بسیار خوبی صرف نظر از منشأ آنها در بعضی اسفار تورات آمده است؛ اما حسن و اصالت یک کتاب مقدس و آسمانی این است که هیچگونه تناقض و نا همگونی بین آموزهها و داستانهایش یافت نگردد.[۳] اما جای بسی تأسف است که گاهی رفتارهایی از افراد تأثیرگذار و الگو، در داستانهای تورات سر میزند که جنبههای بدآموزی و ضدّاخلاقی آن بهمراتب افزون از حد مینماید.[۴] در این تحقیق، در مقام بیان تعارضات نیستیم و در اینجا فقط به تطبیق داستان یوسف در هر دو کتاب میپردازیم. در بخش قرآنی، بیشتر نکات مرهون «تفسیر نور» استاد محسن قرائتی است.
بخش اول. نکات اخلاقی تربیتی فرازی از داستان حضرت یوسف(علیهالسلام) در قرآن
نکات تربیتی آیۀ چهارم:
«إِذْ قَالَ یُوسُفُ لِأَبِیهِ یَا أَبتِ إِنِّی رَأَیْتُ أَحَدَ عَشَرَ کَوْکَبًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ رَأَیْتُهُمْ لِی سَاجِدِینَ»؛ «[یاد کن] زمانى را که یوسف به پدرش گفت:”اى پدر من [در خواب] یازده ستاره را با خورشید و ماه دیدم دیدم [آنها] براى من سجده مىکنند.»
- پدر ومادر، بهترین مرجع برای حل مشکلات فرزندان هستند؛
- والدین باید به خوابهای فرزندانشان توجه کنند؛
- گاهی رؤیا و خواب دیدن، یکی از راههای دریافت حقایق است؛
- گاهی در نوجوان، استعدادی هست که بزرگترها را به تواضع وامیدارد؛
- تکرار دوبارۀ «رأیتُ»، بیانگر این است که یوسف، خواب خود را خیالی نمیدانسته؛
- از ابتدا حضرت یوسف تعبیر خواب را نمیدانسته و از پدرش استمداد جسته است.
نکات تربیتی آیه پنجم:
«قَالَ یَا بُنَیَّ لاَ تَقْصُصْ رُؤْیَاکَ عَلَى إِخْوَتِکَ فَیَکِیدُواْ لَکَ کَیْدًا إِنَّ الشَّیْطَانَ لِلإِنسَانِ عَدُوٌّ مُّبِینٌ»؛ «[یعقوب] گفت: اى پسرک من! خوابت را براى برادرانت حکایت مکن که براى تو نیرنگى مىاندیشند. زیرا شیطان براى آدمى دشمنى آشکار است.»
- والدین باید روحیات فرزندانشان را نسبت به هم بشناسند تا بتوانند اعمال مدیریت کنند؛
- در پیشبینیهای صحیح نسبت به مسایل مهم، گاهی اظهار سوءظن و یا پردهبرداشتن از خصلتها مانعی ندارد؛
- دانستهها و اطلاعات باید طبقهبندی شود و محرمانه از غیرمحرمانه جدا شود؛
- هرحرفی را به هرکسی نزنید؛
- کوشش کنید زمینههای حسادت شعلهور نشود؛
- کید و حیلۀ انسان، کاری شیطانی است؛
- در خانوادۀ انبیا، مسایل اخلاقی همچون حسد و حیله مطرح است؛
- شیطان با استفاده از ابزار درونی خودمان بر ما مسلط میگردد؛ مانند حسادت.
نکات تربیتی آیۀ ششم:
«وَکَذَلِکَ یَجْتَبِیکَ رَبُّکَ وَیُعَلِّمُکَ مِن تَأْوِیلِ الأَحَادِیثِ وَیُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکَ وَعَلَى آلِ یَعْقُوبَ کَمَا أَتَمَّهَا عَلَى أَبَوَیْکَ مِن قَبْلُ إِبْرَاهِیمَ وَإِسْحَاقَ إِنَّ رَبَّکَ عَلِیمٌ حَکِیمٌ»؛ «و این چنین پروردگارت، تو را برمىگزیند و از تعبیر خوابها به تو مىآموزد و نعمتش را بر تو و بر خاندان یعقوب تمام مىکند؛ همانگونه که قبلاً بر پدران تو، ابراهیم و اسحاق تمام کرد. درحقیقت، پروردگار تو داناى حکیم است.»
- اولیای خدا از یک خواب، آیندۀ افراد را میبینند؛
- پیامبران، برگزیدگان خداوند هستند؛
- انبیا، شاگردان بلاواسطۀ خداوند هستند؛
- مقام حکومت و نبوت؛ سرآمد نعمتها است؛
- انتخاب انبیا براساس علم و حکمت الهی است؛
- علم، اولین هدیۀ الهی به برگزیدگان خود است؛
- علاوهبر لیاقت، اصل و نسب هم در گزینش افراد، مهم است؛
- در فرهنگ قرآن، اجداد در حُکم پدر هستند.
نکات تربیتی آیۀ هفتم:
«لَّقَدْ کَانَ فِی یُوسُفَ وَإِخْوَتِهِ آیَاتٌ لِّلسَّائِلِینَ»؛ «به راستى در [سرگذشت] یوسف و برادرانش براى پرسندگان، عبرتها است.»
- قبل از بیان داستان، شنونده را برای شنیدن و عبرت گرفتن آماده کنید؛
- تا تشنۀ شنیدن و عاشق آموختن نباشیم، از درسهای قرآن استفادۀ کامل نمیبریم؛
- داستانهای قرآن، سؤالات زندگی مردم را پاسخ میدهد.
نکات تربیتی آیۀ هشتم:
«إِذْ قَالُواْ لَیُوسُفُ وَأَخُوهُ أَحَبُّ إِلَى أَبِینَا مِنَّا وَنَحْنُ عُصْبَهٌ إِنَّ أَبَانَا لَفِی ضَلاَلٍ مُّبِینٍ»؛ «هنگامى که [برادران او] گفتند:”یوسف و برادرش نزد پدرمان از ما، که جمعى نیرومند هستیم دوستداشتنىترند. قطعاَ پدر ما، در گمراهى آشکارى است.»
- اگر فرزندان احساس تبعیض کنند، آتش حسادت در میان آنان شعلهور میشود؛
- تفاوتگذاشتن میان فرزندان، عشق و محبت آنان را نسبت به پدر، کم میکند؛
- زور و قدرت، محبت نمیآورد؛
- حسادت، مرز ابوّت و نبوّت(پدری و پیامبری) را میشکند و فرزندان نسبت انحراف و بیعدالتی به پدرشان که پیامبر نیز هست، میدهند؛
- علاقه به محبوبشدن، در نهاد هر انسانی وجود دارد. طبیعت انسان از کمتوجهی و بیمهری رنج میبرد.
نکات تربیتی آیۀ نهم:
«اقْتُلُواْ یُوسُفَ أَوِ اطْرَحُوهُ أَرْضًا یَخْلُ لَکُمْ وَجْهُ أَبِیکُمْ وَتَکُونُواْ مِن بَعْدِهِ قَوْمًا صَالِحِینَ»؛ «[یکى گفت] یوسف را بکشید؛ یا او را به سرزمینى بیندازید؛ تا توجه پدرتان، معطوف شما گردد و پس از او مردمى شایسته باشید.»
- فکر خطرناک، انسان را به کار خطرناک میکشاند؛
- حسادت، انسان را تا برادر کشی سوق میدهد؛
- شیطان؛ راه محبوبشدن را برادرکشی ترسیم میکند؛
- حسود خیال میکند با نابودکردن دیگران، نعمتها به او داده میشود؛
- شیطان با وعدۀ توبه در آینده، راه گناه امروز را باز میکند؛
- علم و آگاهی، همیشه عامل دوری از انحراف نیست.
نکات تربیتی آیۀ دهم:
«قَالَ قَآئِلٌ مَّنْهُمْ لاَ تَقْتُلُواْ یُوسُفَ وَأَلْقُوهُ فِی غَیَابَهِ الْجُبِّ یَلْتَقِطْهُ بَعْضُ السَّیَّارَهِ إِن کُنتُمْ فَاعِلِینَ»؛ «گویندهاى از میان آنان، گفت: “یوسف را مکشید، اگر کارى مىکنید، او را در نهانخانۀ چاه بیفکنید تا برخى از مسافران او را برگیرند.»
ـ اگر نمیتوان جلوی منکر را بهطورکلی گرفت، هرمقداری که ممکن است باید آن را پایین آورد.
نکات تربیتی آیۀ یازدهم:
«قَالُواْ یَا أَبَانَا مَا لَکَ لاَ تَأْمَنَّا عَلَى یُوسُفَ وَإِنَّا لَهُ لَنَاصِحُونَ»؛ «گفتند: “اى پدر! تو را چه شده است که ما را، بر یوسف، امین نمىدانى؟ درحالىکه ما خیرخواه او هستیم.» کسانی که پوچترند، ادعا و تبلیغات بیشتری میکنند.»
- حتی به هر برادری نمیتوان اطمینان کرد؛
- فریب هر شعاری را نخورید و از اسمهای بیمسمی بپرهیزید؛
- دشمن برای برطرفکردنِ سو ظن، هرگونه اطمینانی به شما ارائه میدهد؛
- خائن تقصیر را به عهدۀ دیگران میاندازد؛
- از روز اول، بشر به اسم خیرخواهی فریب خورده است. شیطان نیز برای اغفال آدم و حوا گفت من خیرخواه شما هستم.
نکات تربیتی آیۀ دوازدهم:
«أَرْسِلْهُ مَعَنَا غَدًا یَرْتَعْ وَیَلْعَبْ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ»؛ «فردا او را با ما بفرست تا [در چمن] بگردد و بازى کند و ما به خوبى نگهبان او خواهیم بود.»
- تفریح فرزند باید با اجازۀ پدر باشد؛
- ورزش و تفریح یکی از دامهای شیطان و وسیلۀ اغفال بوده و هست؛
- برادران از وسیلهای مباح و من منطقی برای فریبدادن سوء استفاده کردند.
نکات تربیتی آیۀ سیزدهم:
«قَالَ إِنِّی لَیَحْزُنُنِی أَن تَذْهَبُواْ بِهِ وَأَخَافُ أَن یَأْکُلَهُ الذِّئْبُ وَأَنتُمْ عَنْهُ غَافِلُونَ»؛ «گفت: “اینکه او را ببرید؛ سخت مرا اندوهگین مىکند و مىترسم، از او غافل شوید و گرگ او را بخورد.”»
- پردهدری نکنید؛
- پدر از حسادت فرزندان آگاه بود. ولی در اینجا سخن از حسادت آنان نمیگویند، بلکه گرگ و غفلت آنان را بهانه میآورد؛
- تعهد و سوزداشتن نسبت به فرزند، یکی از خصلتهای پیامبران است؛
- به فرزند خود استقلال بدهید؛
- به دروغگو، تلقین نکنید. (موضوع گرگ به ذهن برادران یوسف نرسیده بود و پدر با القای این فکر، آنان را به این ادعا سوق داد.)
نکات تربیتی آیۀ چهاردهم:
«قَالُواْ لَئِنْ أَکَلَهُ الذِّئْبُ وَنَحْنُ عُصْبَهٌ إِنَّا إِذًا لَّخَاسِرُونَ»؛ «گفتند:” اگر گرگ او را بخورد؛ با اینکه ما گروهى نیرومند هستیم؛ در آن صورت، ما قطعاً [مردمى] بىمقدار خواهیم بود.»
- گاهی بزرگترها از روی تجربه و آگاهی احساس خطر میکنند؛ اما جوانان به قدرت خود مغرورند و خطر را شوخی میگیرند؛
- اگر کسی مسئولیتی را بپذیرد و خوب انجام ندهد، سرمایه، شخصیت، آبرو و وجدان خود را در معرض خطر قرار داده و زیانکار خواهد بود.
نکات تربیتی آیۀ پانزدهم:
«فَلَمَّا ذَهَبُواْ بِهِ وَأَجْمَعُواْ أَن یَجْعَلُوهُ فِی غَیَابَهِ الْجُبِّ وَأَوْحَیْنَآ إِلَیْهِ لَتُنَبِّئَنَّهُم بِأَمْرِهِمْ هَذَا وَهُمْ لاَ یَشْعُرُونَ»؛ «پس وقتى او را بردند و همداستان شدند تا او را در نهانخانۀ چاه بگذارند؛ [چنین کردند] و به او وحى کردیم که قطعاً آنان را از این کارشان، درحالىکه نمىدانند؛ با خبر خواهى کرد.»
- بهترین وسیلۀ آرامش برای یوسف در دل چاه، الهام خدا نسبت به آیندۀ روشن و نجات است؛
- اتفاقنظر و اجتماع مخالفان، همهجا کارساز و نشانۀ حقانیت نیست؛ بلکه قانون خداوند نشانۀ حق است؛
- امداد الهی در لحظههای حساس به سراغ اولیای خدا میآید؛
- یوسف در نوجوانی، شایستگی دریافت وحی الهی را دارا بود.
نکات تربیتی آیۀ شانزدهم:
«وَجَاؤُواْ أَبَاهُمْ عِشَاء یَبْکُونَ»؛ «و شامگاهان گریان نزد پدر خود [باز] آمدند.»
- گریه همیشه نشانۀ صداقت نیست، به هر گریهای اطمینان نکنید؛
- توطئهگران از نقش احساسات و زمان غفلت نمیکنند.
نکات تربیتی آیۀ هفدهم:
«قَالُواْ یَا أَبَانَا إِنَّا ذَهَبْنَا نَسْتَبِقُ وَتَرَکْنَا یُوسُفَ عِندَ مَتَاعِنَا فَأَکَلَهُ الذِّئْبُ وَمَا أَنتَ بِمُؤْمِنٍ لِّنَا وَلَوْ کُنَّا صَادِقِینَ»؛ «گفتند: “اى پدر! ما رفتیم مسابقه دهیم و یوسف را پیش کالاى خود نهادیم؛ آنگاه گرگ او را خورد. ولى تو ما را هرچند راستگو باشیم؛ باور نمىدارى.”»
- خائن ترسو است و دروغگو از افشاشدن میترسد؛
- مسابقهدادن، در میان پیروان ادیان سابق نیز بوده است.
نکات تربیتی آیۀ هجدهم:
«وَجَآؤُوا عَلَى قَمِیصِهِ بِدَمٍ کَذِبٍ قَالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنفُسُکُمْ أَمْرًا فَصَبْرٌ جَمِیلٌ وَاللّهُ الْمُسْتَعَانُ عَلَى مَا تَصِفُونَ»؛ «و پیراهنش را [آغشته] به خونى دروغین آوردند [یعقوب] گفت:” [نه] بلکه نفس شما کارى [بد] را براى شما آراسته است. اینک صبرى نیکو [براى من بهتر است]. و بر آنچه توصیف مىکنید؛ خدا یارىده است.»
- فریب مظلومنماییها را نخورید. (یعقوب فریب پیراهن خونآلود و اشکها را نخورد؛ بلکه گفت: امان از نفس شما)؛
- مراقب جوّسازیها باشید؛
- بهترین نوع صبر آن است که علیرغم آنکه دل میسوزد و اشک جاری میشود، خدا فراموش نشود؛
- در حوادث باید علاوهبر صبر و توانایی درونی، از امدادهای الهی استمداد نمود؛
- شیطان و نفس، گناه را نزد انسان زیبا جلوه میکند و انجام آن را توجیه میکند.
نکات تربیتی آیۀ نوزدهم:
«وَجَاءتْ سَیَّارَهٌ فَأَرْسَلُواْ وَارِدَهُمْ فَأَدْلَى دَلْوَهُ قَالَ یَا بُشْرَى هَذَا غُلاَمٌ وَأَسَرُّوهُ بِضَاعَهً وَاللّهُ عَلِیمٌ بِمَا یَعْمَلُونَ»؛ «و کاروانى آمد. پس آبآور خود را فرستادند و دَلوَش را انداخت. گفت: “مژده! این یک پسر است.” و او را چون کالایى، پنهان داشتند و خدا به آنچه مىکردند دانا بود.»
- تقسیم کار، یکی از اصول مدیریت و زندگی جمعی است؛
- گروهی حتی انسان را به دید کالا مینگرند؛
- کتمان حقیقت در برابر مردم است، با خدا چه میکنیم که به همهچیز آگاه است؛
- وقتی خودیها حمایت نکنند، خداوند از طریق بیگانگان حمایت میکند. (براردان یوسف رفتند؛ ولی قافلهای ناشناس آمدند.)
نکات تربیتی آیۀ بیستم:
«وَشَرَوْهُ بِثَمَنٍ بَخْسٍ دَرَاهِمَ مَعْدُودَهٍ وَکَانُواْ فِیهِ مِنَ الزَّاهِدِینَ»؛ «و او را به بهاى ناچیزى، چنددرهم فروختند و در آن بىرغبت بودند.»
- مالی که آسان بدست آید، آسان از دست میرود؛
- مردان بیشناخت، ارزش یوسف نشناخته به بهای اندک فروختند.
نکات تربیتی آیۀ بیست ویکم:
«وَقَالَ الَّذِی اشْتَرَاهُ مِن مِّصْرَ لاِمْرَأَتِهِ أَکْرِمِی مَثْوَاهُ عَسَى أَن یَنفَعَنَا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَدًا وَکَذَلِکَ مَکَّنِّا لِیُوسُفَ فِی الأَرْضِ وَلِنُعَلِّمَهُ مِن تَأْوِیلِ الأَحَادِیثِ وَاللّهُ غَالِبٌ عَلَى أَمْرِهِ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لاَ یَعْلَمُونَ»؛ «و آن کس، که او را از مصر خریده بود؛ به همسرش گفت: “نیکش بدار شاید به حال ما، سود بخشد یا او را به فرزندى اختیار کنیم.” و بدینگونه ما، یوسف را در آن سرزمین، مکانت بخشیدیم تا به او تأویل خوابها را بیاموزیم و خدا بر کار خویش چیره است؛ ولى بیشتر مردم نمىدانند.»
- اختیار دلها به دست خداست. مِهر یوسف در دل عزیز مصر نشست؛
- با رعایت احترام به مردم، کمک و یاری آنان را میتوان جلب کرد؛
- پایان تحمل سختیها شیرینی است؛
- ارادۀ غالب خداوند، یوسف را از چاه به جاه کشانید؛
- مردم، ظاهر حادثه را میبینند؛ ولی از اهداف الهی بیخبرند.
نکات تربیتی آیۀ بیستودوم:
«وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ آتَیْنَاهُ حُکْمًا وَعِلْمًا وَکَذَلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ»؛ «و چون به حد رشد رسید؛ او را حکمت و دانش عطا کردیم و نیکوکاران را چنین، پاداش مىدهیم.»
- برای رهبری جامعه سوای علم وحکمت، نیروی جسمی نیز ضرورت دارد؛
- ابتدا باید نیکو کار بود، تا بتوان پاداش الهی را کسب کرد؛
- پاداش نیکوکاران در همین دنیا نیز است.
نکات تربیتی آیۀ بیستوسوم:
«وَرَاوَدَتْهُ الَّتِی هُوَ فِی بَیْتِهَا عَن نَّفْسِهِ وَغَلَّقَتِ الأَبْوَابَ وَقَالَتْ هَیْتَ لَکَ قَالَ مَعَاذَ اللّهِ إِنَّهُ رَبِّی أَحْسَنَ مَثْوَایَ إِنَّهُ لاَ یُفْلِحُ الظَّالِمُونَ»؛ «و آن [بانو] که، وى در خانهاش بود؛ خواست از او کام گیرد. و درها را [پیاپى] چفت کرد و گفت: “بیا که از آن توام.” [یوسف] گفت: “پناه بر خدا! او آقاى من است. به من جاى نیکو داده است. قطعاً ستمکاران رستگار نمىشوند.”
- مراوده دو نامحرم مشکلساز میتواند باشد؛
- گناهان بزرگ با نرمش و مراوده شروع میشود؛
- تا میتوانیم نباید نام خلافکار را صریح ببریم، قرآن برای زلیخا ضمیر بکار برده است؛
- حتی اگر یک طرف هم پاک باشد، طرف دیگر ایجاد مزاحمت مینماید؛
- در طول تاریخ، گناه زنا جرمی ثابت شده است؛ وگرنه ضرورتی به بستن درها نمیبود؛
- قدرت شهوت، بهاندازهای است که همسر پادشاه نیز اسیر و بردۀ خود میکند؛
- بهترین نوع تقوا آن است که بهخاطر لطف و محبت خداوندی از گناه دوری کرد؛ نه از ترس رسوایی در دنیا و یا عذاب آخرت؛
- همۀ درها بسته؛ اما درِ پناهندگی به خدا باز است؛
- تقوا و ارادۀ انسان میتواند بر زمینههای انحراف و خطا غالب گردد؛
- گناه زنا ظلم به خود و خانواده و جامعه و دیگران است؛
- اگر رییس و یا بزرگ ما دستور به گناه داد نباید از او اطاعت کنیم.
نکات تربیتی آیۀ بیستوچهارم:
«وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلا أَن رَّأَى بُرْهَانَ رَبِّهِ کَذَلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاء إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِینَ»؛ «و درحقیقت، [آن زن] آهنگ وى کرد. و [یوسف نیز] اگر برهان پروردگارش را ندیده بود؛ آهنگ او مىکرد. چنین [کردیم] تا بدى و زشتکارى را از او بازگردانیم؛ چرا که او از بندگان مخلص ما بود.»
- اگر امداد الهی نباشد پای هر کس میلغزد؛
- خداوند بندگان مخلص را حفظ میکند؛
- پیامبران نیز در غرایز مانند دیگران هستند؛ اما ایمان به حضور خدا مانع گناه آنهاست.
نکات تربیتی آیۀ بیستوپنجم:
«وَاسُتَبَقَا الْبَابَ وَقَدَّتْ قَمِیصَهُ مِن دُبُرٍ وَأَلْفَیَا سَیِّدَهَا لَدَى الْبَابِ قَالَتْ مَا جَزَاء مَنْ أَرَادَ بِأَهْلِکَ سُوَءًا إِلاَّ أَن یُسْجَنَ أَوْ عَذَابٌ أَلِیمٌ»؛ «و آندو، به سوى در، بر یکدیگر سبقت گرفتند و [آن زن] پیراهن او را از پشت، بدرید و در آستانه در، آقاى آن زن را یافتند. آن گفت: “کیفر کسى که قصد بد، به خانوادۀ تو کرده چیست؛ جز اینکه زندانى یا [دچار] عذابى دردناک شود؟”»
- گفتن معاذالله به تنهایی کفایت نمیکند و باید از گناه فرار کرد؛
- گاه ظاهر عمل یکی است؛ اما اهداف متفاوت. هر دو به سوی در میدویدند؛
- در درگاه خداوند نباید بستهبودنِ درها بهانۀ صدور گناه باشد. باید رفت شاید خدا باز کند؛
- مجرم به دنبال توجیه و تبرئۀ خود، به دیگران اتهام میزند؛
- تجاوز به زن شوهردار، در طول تاریخ و جوامع جرم محسوب میشده است؛
- زندان و زندانینمودن مجرمان، سابقۀ تاریخی دارد.
نکات تربیتی آیۀ بیستوششم:
«قَالَ هِیَ رَاوَدَتْنِی عَن نَّفْسِی وَشَهِدَ شَاهِدٌ مِّنْ أَهْلِهَا إِن کَانَ قَمِیصُهُ قُدَّ مِن قُبُلٍ فَصَدَقَتْ وَهُوَ مِنَ الکَاذِبِینَ»؛ «[یوسف] گفت: “او از من، کام خواست.” و شاهدى از خانوادۀ آن زن، شهادت داد: “اگر پیراهن او از جلو چاک خورده، زن راست گفته و او از دروغگویان است.»
- یوسف، ابتدابهسخن نکرد که آبروی زن عزیز را ببرد؛
- خداوند از راهی که هیچ انتظار نمیرود؛ بندگان خوب خود را حمایت میکند؛
- آثار دقیق و ظریف میتواند ابزار جرمشناسی قرار بگیرد، (پارهشدن پیراهن از پشت)؛
- در گواهی و شهادت، حسب و نسب و خویشاوندی مطرح نیست.
نکات تربیتی آیۀ بیستوهفتم:
«وَإِنْ کَانَ قَمِیصُهُ قُدَّ مِن دُبُرٍ فَکَذَبَتْ وَهُوَ مِن الصَّادِقِینَ»؛ «و اگر پیراهن او، از پشت دریده شده زن، دروغ گفته و او از راستگویان است.»
نکات تربیتی آیۀ بیستوهشتم:
«فَلَمَّا رَأَى قَمِیصَهُ قُدَّ مِن دُبُرٍ قَالَ إِنَّهُ مِن کَیْدِکُنَّ إِنَّ کَیْدَکُنَّ عَظِیمٌ»؛ «پس چون [شوهرش] دید؛ پیراهن او از پشت چاک خورده است، گفت:” بىشک این، از نیرنگ شما [زنان] است که نیرنگ شما [زنان] بزرگ است.»
- حق، پشت پرده نمیماند و مجرم رسوا میشود؛
- زنان ناپاک، مکر و حیلههای خطرناک دارند.
نکات تربیتی آیۀ بیستونهم:
«یُوسُفُ أَعْرِضْ عَنْ هَذَا وَاسْتَغْفِرِی لِذَنبِکِ إِنَّکِ کُنتِ مِنَ الْخَاطِئِینَ»؛ «اى یوسف! از این [پیشامد] روى بگردان و تو [اى زن] براى گناه خود، آمرزش بخواه که تو از خطاکاران بودهاى.»
- عزیز مصر خواست مخفی بماند؛ ولی مردم دنیا در طول قرنها خبردار شدند تا پاکی یوسف ثابت شود؛
- عزیز مصر همچون کاخنشینان نسبت به مسئلۀ ناموس و غیرت تساهل کرد با اینکه جرم ثابت شده بود، برخورد جدی نکرد.
بخش دوم. فرازهایی از داستان حضرت یوسف در تورات بهمراه تطبیق بخشهای متناظر قرآنی
الف. نکات تربیتی سفر پیدایش باب ۳۷ در باب رؤیای یوسف
- و یعقوب در زمین غربت پدر خود، یعنی زمین کنعان ساکن شد. [صرفاً گزارش تاریخی جغرافیایی میدهد.]
- این است پیدایش یعقوب. چون یوسف هفدهساله بود، گله را با برادران خود چوپانی میکرد. و آن جوان با پسران بلهه و پسران زلفه، زنان پدرش میبود. و یوسف از بدسلوکی ایشان پدر را خبر میداد. [بیان دورۀ نوجوانی یوسف + گزارش خانوادۀ پدری + تکرار غیرضروری واژۀ پسران + رفتار ضدّاخلاقی یوسف، که متغایر با بیان قرآن است.]
- اسرائیل، یوسف را از سایر پسران خود بیشتر دوست داشتی؛ زیرا که او پسر پیری او بود، و برایش ردایی بلند ساخت. [دلیل دوستی یعقوب، امری ضدّاخلاقی و متناقض با شأن نبوت وی است.]
- و چون برادرانش دیدند که پدر ایشان، او را بیشتر از همه برادرانش دوست میدارد، از او کینه داشتند و نمیتوانستند با وی به سلامتی سخن گویند. [صرفاً گزارش تاریخی دارد.]
- و یوسف خوابی دیده، آن را به برادران خود باز گفت. پس بر کینه او افزودند. [گزارش تاریخی]
- و بدیشان گفت: «این خوابی را که دیدهام، بشنوید: [تکرار مفهوم قبلی]
- اینک ما در مزرعه بافهها میبستیم، که ناگاه بافه من برپا شده، بایستاد، و بافههای شما گرد آمده، به بافه من سجده کردند.»
- برادرانش به وی گفتند: «آیا فیالحقیقه بر ما سلطنت خواهی کرد؟ و بر ما مسلط خواهی شد؟» و بهسبب خوابها و سخنانش بر کینه او افزودند. [اتهام، سبب کینه به یوسف شد.]
- از آن پس خوابی دیگر دید، و برادران خود را از آن خبر داده، گفت: «اینک باز خوابی دیدهام، که ناگاه آفتاب و ماه و یازده ستـاره مرا سجده کردند.» [گزارش تاریخی]
- و پدر و برادران خود را خبر داد، و پدرش او را توبیخ کرده، به وی گفت: «این چه خوابی است که دیدهای؟ آیا من و مادرت و برادرانت حقیقتاً خواهیم آمد و تو را بر زمین سجده خواهیم نمود؟» [رفتار ضدّاخلاقی یوسف و یعقوب، متغایر با بیان قرآن است و بیانگر بیکیاستی و پُرسخنی یوسف و توبیخ پدر نسبت به خواب دیدن، که عملی غیر ارادی است و تردید در خواب یوسف است، میباشد.]
- و برادرانش بر او حسد بردند، و اما پدرش، آن امر را در خاطر نگاه داشت. [گزارش تاریخی]
ب. نکات تربیتی سفر پیدایش باب ۳۹ در باب فروش یوسف
- و برادرانش برای چوپانی گله پدر خود، به شکیم رفتند. [گزارش تاریخی]
- و اسرائیل به یوسف گفت: «آیا برادرانت در شکیم چوپانی نمیکنند؟ بیا تا تو را نزد ایشان بفرستم.» وی را گفت: «لبیک». [نکته: اطاعت امر پدر که در پاسخ محترمانه وی دیده میشود.]
- او را گفت: «الآن برو و سلامتی برادران و سلامتی گله را ببین و نزد من خبر بیاور.» و او را از وادی حبرون فرستاد، و به شکیم آمد. [متغایر با بیان قرآن، ضعف کیاست یعقوب که بره را جلو گرگ میاندازد.]
- و شخصی به او برخورد، و اینک او در صحرا آواره میبود. پس آن شخص از او پرسیده، گفت: «چه میطلبی؟» [صِرف گزارش]
- گفت: «من برادران خود را میجویم، مرا خبر ده که کجا چوپانی میکنند.» [گزارش]
- آن مرد گفت: «از اینجا روانه شدند، زیرا شنیدم که میگفتند: به دوتان میرویم.» پس یوسف از عقب برادران خود رفته، ایشان را در دوتان یافت. [گزارش]
- و او را از دور دیدند، و قبل از آنکه نزدیک ایشان بیاید، با هم توطئه دیدند که اورا بکشند. [گزارش]
- و به یکدیگر گفتند: «اینک این صاحب خوابها میآید. [گزارش]
- اکنون بیایید او را بکشیم، و به یکی از این چاهها بیندازیم، و گوییم جانوری درنده او را خورد. و ببینیم خوابهایش چه میشود. [نکته: شدّت کینه و حسادت برادران سبب افکار و اعمال خطرناک میشود: قتل، به چاهانداختن و دروغ]
- لیکن رئوبین چون این را شنید، او را از دست ایشان رهانیده، گفت: «او را نکشیم.» [نکتۀ اخلاقی: حمایت از برادر تا حدّامکان]
- پس رئوبین بدیشان گفت: «خون مریزید، او را در این چاه که در صحراست، بیندازید، و دست خود را بر او دراز مکنید. تا او را از دست ایشان رهانیده، به پدر خود رد نماید.» [نکته: نهیازمنکر، طراحی برای حفظ جان یوسف از جانب رئوبین]
- و به مجرد رسیدن یوسف نزد برادران خود، رختش را یعنی آن ردای بلند را که دربرداشت، از او کندند. [گزارش]
- و او را گرفته، در چاه انداختند؛ اما چاه، خالی و بیآب بود. [وجه خالیبودن چاه بیان نشده است]
- پس برای غذاخوردن نشستند، و چشمان خود را باز کرده، دیدند که ناگاه قافله اسماعیلیان از جلعاد میرسد، و شتران ایشان کتیرا و بَلَسان و لادن بار دارند، و میروند تا آنها را به مصر ببرند. [گزارش تاریخی و جغرافیایی]
- آنگاه یهودا به برادران خود گفت: «برادر خود را کشتن و خون او را مخفیداشتن چه سود دارد؟ [سود، از نظر یهودا در بند بعدی بین ارزش پولی و یا برادری مردد است.]
- بیایید او را به این اسماعیلیان بفروشیم، و دست ما بر وی نباشد؛ زیرا که او برادر و گوشت ماست.» پس برادرانش بدین رضا دادند. [صدای وجدان تا آخرین لحظه شنیده میشود]
- و چون تجار مدیانی در گذر بودند، یوسف را از چاه کشیده، برآوردند؛ و یوسف را به اسماعیلیان به بیستپاره نقره فروختند. پس یوسف را به مصر بردند.
- و رئوبین چون به سر چاه برگشت، و دید که یوسف در چاه نیست، جامه خود را چاک زد. [رئوبین کجا رفته بود که از امر فروش یوسف مطلع نشد؟ ابهام در روایت داستان!]
- و نزد برادران خود بازآمد و گفت: «طفل نیست و من کجا بروم؟» [واژۀ طفل برای انسان هفدهساله در آیۀ دوم همین باب، اگر اشکال از ترجمه نباشد، جای تأمّل دارد.]
- پس ردای یوسف را گرفتند، و بز نری را کشته، ردا را در خونش فرو بردند.[توصیف داستانی]
- و آن ردای بلند را فرستادند و به پدر خود رسانیده، گفتند: «این را یافتهایم، تشخیص کن که ردای پسرت است یا نه.»
- پس آن را شناخته، گفت: «ردای پسر من است! جانوری درنده او را خورده است، و یقیناً یوسف دریده شده است.» [ضعف کیاست یعقوب نشان از امری ضدّاخلاقی و متغایر با بیان قرآن است.]
- و یعقوب رخت خود را پاره کرده، پلاس دربر کرد، و روزهای بسیار برای پسر خود ماتم گرفت. [توصیف داستانی]
- و همه پسران و همه دخترانش به تسلی او برخاستند؛ اما تسلی نپذیرفت، و گفت: «سوگوار نزد پسر خود به گور فرود میروم.» پس پدرش برای وی همیگریست. [توصیف داستانی]
- اما مدیانیان یوسف را در مصر به فوطیفار که خواجه فرعون و سردار افواج خاصه بود، فروختند. [توصیف داستانی]
ج. نکات تربیتی سفر پیدایش باب ۳۹ در باب خانه فوطیفار
- اما یوسف را به مصر بردند، و مردی مصری، فوطیفار نام که خواجه و سردار افواج خاصه فرعون بود، وی را از دست اسماعیلیانی که او را بدانجا برده بودند، خرید. [تکرار غیرضروری بند قبل]
- و خداوند با یوسف میبود، و او مردی کامیاب شد، و در خانه آقای مصری خود ماند. [نکتۀ اخلاقی: خداوند با نیکان است و نیکان کامیاباند.]
- و آقایش دید که خداوند با وی میباشد، و هرآنچه او میکند، خداوند در دستش راست میآورد. [نکتۀ اخلاقی: خداوند با نیکان است، حتی اگر بردۀ زرخرید باشند.]
- پس یوسف در نظر وی التفات یافت، و او را خدمت میکرد، و او را به خانه خود برگماشت و تمام مایملک خویش را بدست وی سپرد. [نکتۀ اخلاقی: مَثل معروفش این است که آدم خوشمعامله شریک مال مردم است.]
- و واقع شد بعد از آنکه او را بر خانه و تمام مایملک خود گماشته بود، که خداوند خانه آن مصری را بسبب یوسف برکت داد، و برکت خداوند بر همه اموالش، چه در خانه و چه در صحرا بود. [ولیّ خداوند و نبیّ او هرجا باشد، مایۀ برکت است.]
- و آنچه داشت به دست یوسف واگذاشت، و از آنچه با وی بود، خبر نداشت جز نانی که میخورد. و یوسف خوشاندام و نیکمنظر بود. [نهایت اعتماد! درنظر یک سردار نظامی تنها شایستۀ یوسف است.]
- و بعد از این امور واقع شد که زن آقایش بر یوسف نظر انداخته، گفت: «با من همخواب شو.» [این عبارت در قرآن وزینتر بیان شده است.]
- اما او ابا نموده، به زن آقای خود گفت: «اینک آقایم از آنچه نزد من در خانه است، خبر ندارد، و آنچه دارد، به دست من سپرده است. [نکته: ذکر تقوای یوسف در مراحل مختلف آمده است. اما ضعف سخنان یوسف در اینجا نسبت به قرآن مشهود است. قرآن، سخن یوسف را با هنر ایهام و دوپهلو میآورد: از واژۀ ربّ یوسف، خدا را و زلیخا، همسر را میفهمد؛ اما اینجا عبارت محدود است.]
- بزرگتری از من در این خانه نیست و چیزی از من دریغ نداشته، جز تو، چون زوجه او میباشی؛ پس چگونه مرتکب این شرارت بزرگ بشوم و به خدا خطا ورزم؟» [نکتۀ تربیتی: وفاداری بسیارزیاد یوسف مشهود است. گرچه واژۀ خدا، در این بند آمده؛ اما به دلیل اینکه همۀ ضمیرهای عبارت، خاصّ انسان است، این اسم ظاهر، دالّ بر همان ضمایر است.]
- و اگرچه هر روزه به یوسف سخن میگفت، به وی گوش نمیگرفت که با او بخوابد یا نزد وی بماند. [استمرار وفا و تقوای یوسف با وسوسههای مدام شیطانی؛ اما ضعف سخن و تکرار عبارت سخیف هم دارد.]
- و روزی واقع شد که به خانه درآمد، تا به شغل خود پردازد و از اهل خانه کسی آنجا در خانه نبود. [گزارش تاریخی]
- پس جامه او را گرفته، گفت: «با من بخواب.» اما او جامه خود را به دستش رها کرده، گریخت و بیرون رفت. [تکرار عبارت غیرلازم]
- و چون او دید که رخت خود را به دست وی ترک کرد و از خانه گریخت.
- مردان خانه را صدا زد، و بدیشان بیان کرده، گفت: «بنگرید، مرد عبرانی را نزد ما آورد تا ما را مسخره کند، و نزد من آمد تا با من بخوابد، و به آواز بلند فریاد کردم. [در این بند، ابتدا عزیز مصر مورد اتهام واقع میشود و سپس یوسف.]
- و چون شنید که به آواز بلند فریاد برآوردم، جامه خود را نزد من واگذارده، فرار کرد و بیرون رفت.»
- پس جامه او را نزد خود نگاه داشت، تا آقایش به خانه آمد. [اینجا جامه، سند جرم یوسف است؛ ولی در قرآن جامه، سند رفع اتهام یوسف بیگناه است.]
- و به وی بدین مضمون ذکرکرده، گفت: «آن غلام عبرانی که برای ما آوردهای، نزد من آمد تا مرا مسخره کند، [ضد اخلاقی: شیوۀ گویش غیرمؤدّبانه با همسر]
- و چون به آواز بلند فریاد برآوردم، جامه خود را پیش من رها کرده، بیرون گریخت.»
- پس چون آقایش سخن زن خود را شنید که به وی بیان کرده، گفت: «غلامت به من چنین کرده است.» خشم او افروخته شد. [متغایر با بیان قرآن: درنهایت مقصر واقعه یوسف معرفی شد و کیفر حبس تصمیم بجا و مناسبی بهشمار میآید.]
بخش ضمیمه: نقد کلیات تورات
همچنانکه دیدیم تورات دارای نکات اخلاقی و اعتقادی خوبی است؛ اما جای بسی تأسف است که گاهی رفتارهایی از افراد تأثیرگذار و الگوپذیر در داستانهای تورات سر میزند که جنبههای بدآموز و ضداخلاقی آن بهمراتب افزونازحدّ مینماید. از باب نمونه، به موارد زیر میتوان اشاره کنیم:
اقدام دختران لوط پیامبر با پدر خود (پیدایش ۱۹)؛ بوسیدن راحیل پیش از ازدواج با او توسط حضرت اسرائیل پیامبر پدر یوسف نبی و فریبخوردن از لابان پدر راحیل در شب زفاف، حیلهگری یعقوب در دوران چوپانی گوسفندان لابان به سود خود و دروغگویی به زنانش در این مورد (پیدایش ۳۱ )؛ بیاحترامی حضرت اسرائیل به پدر همسرانش و فریبدادن او “یعقوب لابان آرامی را فریب داد؛ زیرا او را از فرارکردن خود آگاه نساخت” (پیدایش ۳۱)؛ سادگی و خوشباوری حضرت یعقوب و اقرار یقینی به دروغگویی فرزندان” ۳۳ پس آن را شناخته، گفت: «ردای پسر من است! جانوری درنده او را خورده است، و یقیناً یوسف دریده شده است.» (پیدایش ۳۷)
دکتر بوکای در اینباره مینویسد:
«از نظر منطقی میتوان در عهدین، تعداد قابل ملاحظهای تضادها و دوری از حقیقتها بیرون کشید. شاید وجود منابع مختلف که برای تدوین روایت بهکار رفتهاند، مبدأ حکایت یک واقعه به دو صورت باشد؛ لیکن موارد، بیشتر از این است. بدین قرار که دستکاریهای مختلف و ملحقات متنها همانند حاشیهنویسیهایی که بعداً هنگام رونویسی تازه داخل متن شدهاند، تمام اینها را متخصصان نقادی متن میدانند و با کمال امانت از طرف برخی تصریح شده است.[۵]
وی در ادامه میافزاید:
«کتاب مقدس در طول سهقرن، دستکم دومرتبه دستکاری شده است؛ پس اگر دوری از حقیقتها یا حکایتهای ناموافق با واقعیت را در آنها بیابیم، چرا تعجب کنیم؟»[۶]
وی در جایی دیگر از کتاب خود میگوید:
«عهدعتیق مقداری کارهای ادبی محصول قریب نُهسال را ارایه میکند و کاری ذوقی مرکب از قطعات ناموزونی را تشکیل میدهد که عناصر آن در طول سالها بهوسیلۀ انسانها با افزایش قظعاتی به قطعات موجود، تغییر داده شده، به نحوی که امروز شناسایی منشأهایشان گاهی بسیارمشکل است.»[۷]
یکی دیگر از ایرادات این منابع، نقصهای بلاغی ازجمله: اطناب مملّ و گاه ایجاز مخلّ است که به تردید در وحیانی و آسمانیبودن آنها میافزاید.
کتابنامه
قرآنمجید (ترجمۀ ترجمۀ فولادوند؛ و بهرامپور).
کتاب مقدس٫
- اپستاین، ایزیدور، یهودیت بررسی تاریخی، مترجم: بهزاد سالکی، انتشارات حکمت و فلسفه ایران، چاول، تهران، ۱۳۸۵ش.
- بوکای، موریس، مقایسۀ تورات، انجیل، قرآن و علم، ترجمۀ ذبیحالله دبیر، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران، ۱۳۸۶ش.
- شاله، فلیسین، تاریخ مختصر ادیان بزرگ، ترجمه منوچهر خدایارمحبی، انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۴۶ش.
- محمد قاسمی، حمید، اسرائیلیات و تأثیر آن بر داستانهای انبیاء در تفاسیر قرآن، سروش، تهران، ۱۳۸۰ش.
- نوری، یحیی، اسلام و عقاید و آراء بشری یا جاهلیت و اسلام.
- ولفنسون، اسرائیل، تاریخ الیهود فی بلاد العرب فی الجاهلیه و صدر الاسلام، مطبعه الاعتماد، مصر، ۱۹۲۷م.
- یزدانپرست، حمید، ایران و ایرانیان در متون مقدس: اوستا تورات انجیل قرآن و حدیث، اطلاعات، تهران، ۱۳۹۰ش.
- انجمن کلیمیان ایران (iranjewish.com)
——————————-
پانوشت:
[۱] . ایزیدور اپستاین، یهودیت، بررسی تاریخی، ترجمه بهزاد سالکی، ص۸۳٫
[۲]. محسن قرائتی، تفسیر نور، ص۱۴۴.
[۳]. رک: نساء/۸۲٫
[۴]. مانند: اقدام دختران لوط پیامبر با پدر خود (پیدایش، ۱۹)؛ بوسیدن راحیل پیش از ازدواج با او توسط حضرت اسرائیل پیامبر، یوسف نبی و فریبخوردن ازلابان پدر راحیل در شب زفاف، حیلهگری یعقوب در دوران چوپانی گوسفندان لابان به سود خود ودروغگویی به زنانش در این مورد (پیدایش، ۳۱)؛ بیاحترامی حضرت اسرائیل به پدر همسرانش و فریبدادن او: «یعقوب لابان آرامی را فریب داد چونکه او را از فرارکردن خود آگاه نساخت.» (پیدایش، ۳۱)؛ سادگی و خوشباوری حضرت یعقوب و اقرار یقینی به دروغگویی فرزندان: «پس آن را شناخته، گفت: ردای پسر من است! جانوری درنده او را خورده است، و یقیناً یوسف دریده شده است.» (پیدایش، ۳۷)
[۵]. موریس بوکای، مقایسه تورات، انجیل، قرآن و علم، ص۳۹٫
[۶]. همان، ص۵۵.
[۷]. همان، ص۳۳۵. (درباره دیدگاه سایر دانشمندان نک: الأسفار المقدسه قبل الاسلام، ص۱۶۷ به بعد؛ فیلیسین شاله، تاریخ مختصر ادیان بزرگ. ص۲۷۳-۲۷۴، یحیی نوری، اسلام و عقاید آراء بشری، ص۴۰۷).