جایگاه هارون(ع) در قرآن و تورات
نویسنده: سکینه جمشیدی
عضو حلقۀ علمی قرآن
چکیده
از جمله پیامبران مشترک میان قرآن و تورات، حضرت هارون(ع) است. مفاد گزارههای قرآنی و نیز آنچه در کتاب مقدسِ تورات دربارۀ وی آمده، از جهاتی دارای اشتراکات و نیز تناقضاتی همراه است. ازجمله مشترکات میتوان به جریان برانگیختهشدن ایشان برای کمک به امر رسالت برادرشان موسی(ع) و نیز جانشینی آن حضرت در هنگام میقات و سایر موارد نام برد. البته موراد اختلاف آشکاری نیز در مورد آن حضرت در دو کتاب مشاهده میشود؛ مانند معجزۀ «تبدیل عصا به مار» که در تورات به هارون(ع) نسبتداده شده؛ اما در قرآن به موسی(ع)، و نیز در جریان ساختن گوساله که تورات آن را به هارون، و قرآن به سامری نسبت داده است.
کلیدواژه: هارون(ع)، موسی(ع)، تورات، قرآنکریم، جانشینی هارون، بنیاسرائیل.
مقدمه
بنابر دیدگاه مشهور میان مسلمانان، قرآن کتابی وحیانی و تماماً بدون تحریف است. بدیهی است در سایۀ تطبیق آموزههای قرآن با سایر کتب آسمانی به این مهم، بهتر میرسیم. همچنانکه میدانیم درونمایههای مشترک بسیاری میان قرآن و تورات به چشم میخورد؛ ازجمله داستان زندگی پیامبران الهی مانند حضرت هارون که در هر دو مکتوب، شخصیتی بزرگ دارد. ما در این مقاله برآنیم تا شخصیت و داستان حضرت هارون(ع) که در قرآن و کتاب مقدس از آن سخن به میان آمده مورد بررسی و کنکاش قرار داده و وجوه اشتراک و افتراق ایندو را بیان نمائیم.
روش تحقیق در این اثر، توصیفی و کتابخانهای است و رویکردی تطبیقی دارد.
۱٫ مفهومشناسی
هارون، اسمی اعجمی است و اصل آن «أ هارون» در زبان عبری بهمعنی کوهنشین است.[۱] هارون ۳۷۴۵ سال پساز هبوط آدم(ع) متولد شد.[۲] او برادر بزرگتر حضرت موسی(ع) است و با اینکه ولادت وی قبل از موسی بوده؛ اما در قرآن، نام وی به دلیل تقدم نبوت حضرت موسی بعد از وی آمده شده است.[۳]
هارون از نسل لاوی و لاوی فرزند یعقوب است. در سفر خروج، شجرهنامۀ موسی(ع) و هارون بیان شده است و معلوم میشود نام پدر هارون، عمران یا عمرام و نام مادرشان یوکابد است که البته در مورد نام مادر ایشان اقوال دیگری همچون افاحیه، نخیب و یوخابید نیز آمده است.[۴]
جمعی از مورخان و مفسران نیز ذکر کردهاند که موسی پسر عمران پسر یصهر پسر قاهت پسر لاوی فرزند یعقوب است، و هارون برادر او بوده از مادر و پدر.[۵]
در رابطه با همسر و فرزندان وی نیز در سفر خروج اینچنین آمده است:
«هارون با الیشابع دختر عمیناداب و خواهر یخشون (یکی از سران بنیاسرائیل) ازدواج کرد و فرزندان او عبارتند از: ناداب، ابیهو، العاذار و ایتامار»[۶]
در منابع حدیثی شیعه نیز نام فرزندان هارون ذکر شده است. مثلاً روایت است که از امام صادق(ع) در رابطه با هارون سؤال شد و ایشان فرمود: «اسم پسرهای هارون شبّر و شبیر بود که تفسیر آنها در عربی حسن و حسین است.»[۷]
از علیبن الحسین(ع) نیز دربارۀ نامگذاری امام حسن و امام حسین(ع)هنگام ولادتشان آمده که فرمود: «جبرئیل بر پیامبر نازل شد و فرمود علی نسبت به تو مانند هارون به موسی است و بعد از تو پیامبری نیست پس اسم فرزندت را بنام فرزند هارون بگذار. پیامبر فرمود نام فرزند هارون چیست؟ جبرئیل گفت: شبَّر پیامبر فرمود: زبان من عربی است، گفت بگو حسن و در مورد نامگذاری امام حسین نیز که همنام فرزند دیگر هارون یعنی شُبیر، به همین صورت آمده است.»[۸]
نام هارون در ۱۳ سوره[۹] و ۲۰ آیه از آیات قرآن آمده است. همچنین گزارههای قرآنی که مربوط به شخصیت و زندگی ایشان است به ۴۵ آیه میرسد.
۲٫ ویژگیها و فضایل هارون(ع) در قرآن و تورات
خداوند در سورۀ صافات، حضرت هارون(ع) را در تفضلِ منتهایش، و در دادن کتاب و هدایت بهسوی صراط مستقیم و داشتن تسلیم و جزو محسنین بودن و از بندگان مؤمن به خدا یاد کرده است. خداوند میفرماید، هارون با موسی(ع) شریک و از مرسلان و در زمرۀ انبیا است و او را از کسانی است که بر آنان انعام شد و خداوند او را با سایر انبیا در صفات جمیل آنان از قبیل احسان، صلاح، فضل، اجتباء و هدایت شریک قرار داد و یکجا ذکر کرد.[۱۰]
-
رحمت ویژۀ الهی
قرآن در وصف هارون(ع) او را مصداق هبه و رحمت خاص خدا میشمرد: «وَوَهَبْنَا لَهُم مِّن رَّحْمَتِنَا وَجَعَلْنَا لَهُمْ لِسَانَ صِدْقٍ عَلِیًّا»؛[۱۱] «و از رحمت خویش به آنان ارزانى داشتیم، و ذکر خیر بلندى برایشان قرار دادیم.»
همانطورکه اوصاف کمالی درونی، رحمت است، انسانهای کامل نیز نسبت به امتهای اسلامی و انسانی رحمتهای الهی هستند، تنها آمرزش گناه و بخشش ظاهری رحمت نیست خدا چون وهّاب است، هبهای مانند هارون به موسی میدهد و چون رحمان و رحیم است، رحمتی مانند هارون دارد، پس هارون هم «رحمهُالله» است و هم «هبهُالله» و موسی کلیم با هماهنگی این رحمهُالله و هبهُالله، رسالت عظمای خود را به مقصد رساند.[۱۲]
-
فصاحت، بلاغت، محبوبیت و مقام ولایت
یکی از برجستهترین ویژگیهایی که میتوان برای هارن نبی ذکر کرد، فصاحت و بلاغت در تکلم و امر تبلیغ است که در قرآن و عهدقدیم به چشم میخورد. آنگاه که خداوند، حضرت موسی(ع) را برای رسالت و انجام مأموریت فرامیخواند وی در توصیف هارون(ع) به درگاه الهی عرضه میدارد که: برادرم هارون را که از من فصیحتر است به همراه من بفرست تا اگر بنیاسرائیل نتوانستند سخن مرا بفهمند، برادرم هارون از من دفاع کرده حجت مرا به آنان تلقین کند و با آنان به احتجاج بپردازد، او زبان وحی را مییابد، میفهمد و میفهماند:[۱۳] «وَأَخِی هَارُونُ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّی لِسَانًا فَأَرْسِلْهُ مَعِیَ رِدْءًا یُصَدِّقُنِی إِنِّی أَخَافُ أَن یُکَذِّبُونِ»؛[۱۴] «و برادرم هارون از من زبانآورتر است، پس او را با من به دستیارى گسیل دار تا مرا تصدیق کند، زیرا مىترسم مرا تکذیب کنند.»
در سفر خروج در اینباره آمده است:
«پس موسی به خدا گفت: نه در گذشته و نه در حال، صاحب فصاحت نیستم؛ بلکه بطیءُالکلام و کنُدزبانم… ای خداوند! تمنا اینکه بهواسطۀ هرکس که میخواهی بفرستی بفرست و خداوند به موسی گفت: آیا هارون برادر تو نیست؟ من میدانم که فصیحُالکلام است و نیز اینک به استقبال تو بیرون میآید و هنگامی که تو را ببیند در دلش شاد خواهد شد.»[۱۵]
آری! هارون نبی، مؤمن به خدا، یکتاپرست، دارای عقیدهای راسخ، هوشی سرشار و شجاع بود و در میان قومش وجاهت خاصی داشت.[۱۶]
دربارۀ ویژگیهای ظاهری هارون در حدیثی به سند حسن از حضرت صادق(ع) منقول است که حضرت رسول(ص) فرمود: چون شب معراج مرا به آسمان پنجم بردند، مردی دیدم در سن کهولت، نه جوان و نه بسیار پیر، در نهایت عظمت بود، چشمهای بزرگ داشت، و در دور او گروه بسیاری از امت بودند پس از جبرئیل پرسیدم که این کیست؟ گفت: آن است که در میان قوم خود محبوب بود، هارون پسر عمران! پس من بر او سلام کردم و او بر من سلام کرد و من از برای او استغفار کردم و او از برای من استغفار کرد.[۱۷]
دربارۀ امر ولایت هارون، باید به نسبتش با امر جانشینی موسی اشاره کنیم. پیامبراکرمr در یومُالعشیره و یومُالأُحد و یومُالتبوک و برخی مواقع دیگر، فرمود که ای علی(ع) تو نسبت به من همانند هارون به موسی هستی، پس ایمانآورندگان علی را دوست دارند؛ همانطورکه اصحاب هارون او را دوست داشتند و نزد موسی کسی همچون هارون دارای ارزش و مقام نبود همانطور که نزد من کسی همچون علی دارای مقام و منزلت نیست و هارون جانشین موسی بود و علی(ع)، جانشین محمدr.
-
نسل نبوت در بنیاسرائیل
یکی دیگر از ویژگیهای که میتوان برای ایشان ذکر نمود، این است که نبوت در بنیاسرائیل از نسل هارون(ع) است.
فضلبن عمر میگوید از امام صادق(ع) در رابطه با این آیه که خداوند فرموده است:
«وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِن ذُرِّیَّتِی قَالَ لاَ یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ»؛[۱۸] «و چون ابراهیم را پروردگارش با کلماتى بیازمود، و وى آن همه را به انجام رسانید، [خدا به او] فرمود: «من تو را پیشواى مردم قرار دادم.» [ابراهیم] پرسید: «از دودمانم [چطور]؟» فرمود: «پیمان من به بیدادگران نمىرسد.»
پرسیدم این کلمات چیست ؟ فرمود: … همانا موسی و هارون هردو پیامبران مُرسل و دو برادر بودند و خداوند نبوت را در صلب هارون قرار داد نه موسی، و جایز نیست که کسی بگوید چرا خداوند چنین کرد و همانا امامت نیز خلافت خداوند در روی زمین است و شایسته نیست که کسی بگوید چرا خداوند امامت را در صلب امام حسین(ع) قرار داد نه امام حسن(ع)؛ چراکه خداوند در کارهایش حکیم است.[۱۹]
-
نبوت و بعثت هارون(ع)
قرآنکریم به پیامبری هارون(ع) تصریح نموده و میفرماید: «وَوَهَبْنَا لَهُ مِن رَّحْمَتِنَا أَخَاهُ هَارُونَ نَبِیًّا»؛[۲۰] «و از رحمت خود برادرش هارون پیامبر را به او بخشیدیم.»
این آیه اشاره است به استجابت دعایی که موسی در اولینبار که در طور به او وحی شد گفته بود: «وَاجْعَل لِّی وَزِیرًا مِّنْ أَهْلِی. هَارُونَ أَخِی. اشْدُدْ بِهِ أَزْرِی. وَأَشْرِکْهُ فِی أَمْرِی.»؛[۲۱] «و براى من دستیارى از کسانم قرار ده، هارون برادرم را، پشتم را به او استوار کن، و او را شریک کارم گردان.»
در آیهای دیگر بعد از ذکر داستانهای انبیا و امتهای پیشین بهعنوان الگو و نمونههای زنده، نخست سخن از نوح(ع) و سپس پیامبران بعد از نوح به میان میآورد و سپس نوبت به موسی و هارون و مبارزات پی گیرشان با فرعون میرسد و میفرماید: «ثمَّ بَعَثْنَا مِن بَعْدِهِم مُّوسَى وَهَارُونَ إِلَى فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ بِآیَاتِنَا فَاسْتَکْبَرُواْ وَکَانُواْ قَوْمًا مُّجْرِمِینَ»؛[۲۲] «سپس، بعد از آنان موسى و هارون را با آیات خود، به سوى فرعون و سران [قوم] وى فرستادیم، و [لى آنان] گردنکشى کردند و گروهى تبهکار بودند.»
سپس بعد از رسولان پیشین، موسی و هارون را به سوی فرعون و ملأ او همراه با آیات و معجزات فرستادیم؛ اما فرعون و فرعونیان از پذیرش دعوت موسی و هارون سر باز زدند و از اینکه در برابر حق سر تسلیم فرود آورند تکبر ورزیدند.[۲۳]
لذا حضرت هارون نیز همانند حضرت موسی بر قوم بنیاسرائیل مبعوث گردید؛ زیرا روزی که از جانب خداوند خطاب رسید که: ای موسی مردم بنیاسرائیل را از مصر نجات ده و به کنعان آور، موسی گفت: برایم شریکی مقدور فرما و او برادرم هارون باشد و خداوند نیز اینچنین کرد.
در سفر خروج در این موضوع چنین آمده است:
«و خداوند به هارون گفت: که به خصوص استقبال موسی به بیابان برود که او روانه شده، او را در کوه استقبال نموده و او را بوسید، موسی تمامی سخنان خداوند که به او فرستاده بود را به هارون بیان کرد و هم تمامی علاماتی را که او را امر فرموده بود پس موسی و هارون روانه شده تمامی مشایخ بنیاسرائیل را جمع کرده و هارون تمامی کلماتی را که خداوند به موسی فرموده بود بیان کرد و هم آیات را در حضور قوم بهجا آورد.»[۲۴]
بنابر گزارش تورات دربارۀ همکاری موسی و هارون در کار پیامبری، باید گفت که موسی(ع) چون به پیامبری برگزیده شد، فرمان یافت نزد فرعون برود. او ابتدا بهانه آورد که کُندزبان است و بهدرستی نمیتواند سخن بگوید پس خداوند بر او خشم گرفت و گفت: مگر نمیدانم که برادرت هارون گشادهزبان است! اکنون او را به یاری تو خواهم فرستاد و تو با زبان او سخن خواهی گفت و او زبان تو خواهد بود.[۲۵]
در جایی دیگر از سفر خروج میخوانیم که: «اینک بنیاسرائیل سخنم را نمیشنوند، پس چگونه فرعون مرا بشنود، حالآنکه من مردی کُندزبانم.»[۲۶]
اما داستان در قرآن محترمانه و بهگونهای دیگر است و این موسی است که چون به پیامبری برگزیده میشود از خدا میخواهد تا هارون را همراه او سازد:
«وَاجْعَل لِّی وَزِیراً مِّنْ أَهْلِی. هَارُونَ أَخِی. اشْدُدْ بِهِ أَزْرِی. وَأَشْرِکْهُ فِی أَمْرِی. کَیْ نُسَبِّحَکَ کَثِیراً. وَنَذْکُرَکَ کَثِیراً. إِنَّکَ کُنتَ بِنَا بَصِیراً. قَالَ قَدْ أُوتِیتَ سُؤْلَکَ یَا مُوسَى»؛[۲۷] «و براى من دستیارى از کسانم قرار ده، هارون برادرم را، پشتم را به او استوار کن، و او را شریک کارم گردان، تا تو را فراوان تسبیح گوییم، و بسیار به یاد تو باشیم، زیرا تو همواره به [حال] ما بینایى. فرمود: اى موسى، خواستهات به تو داده شد.»
و اینچنین است که خداوند نیز درخواست او را میپذیرد و میفرماید: به آنچه خواستی رسیدی:
«وَأَخِی هَارُونُ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّی لِسَانًا فَأَرْسِلْهُ مَعِیَ رِدْءًا یُصَدِّقُنِی إِنِّی أَخَافُ أَن یُکَذِّبُونِ. قَالَ سَنَشُدُّ عَضُدَکَ بِأَخِیکَ وَنَجْعَلُ لَکُمَا سُلْطَانًا فَلَا یَصِلُونَ إِلَیْکُمَا بِآیَاتِنَا أَنتُمَا وَمَنِ اتَّبَعَکُمَا الْغَالِبُونَ»؛[۲۸] «و برادرم هارون از من زبانآورتر است، پس او را با من به دستیارى گسیل دار تا مرا تصدیق کند؛ زیرا مىترسم مرا تکذیب کنند. فرمود: «به زودى بازویت را به [وسیله] برادرت نیرومند خواهیم کرد و براى شما هردو، تسلّطى قرار خواهیم داد که با [وجود] آیات ما، به شما دست نخواهند یافت شما و هرکه شما را پیروى کند چیره خواهید بود.»
بدین ترتیب آشکار است که در تورات این پروردگار است که از موسی(ع) میخواهد تا به برادرش هارون(ع) پناه برد؛ حال آنکه در قرآنکریم موسی برای انجامدادن آن عمل مهم از خداوند درخواست میکند تا برادرش را یار و همراه او گرداند. به عبارت دیگر، در قرآنکریم موسی از آنرو که برادرش بیانی شیوا و کلامی رسا داشته، از خداوند برای وی طلب نبوت میکند.[۲۹]
همچنانکه در گذشته نیز آمد، در روایات متعدد اسلامی ازجمله «حدیث منزلت»، نسبت حضرت علی(ع) به پیامبر اسلام r مانند نسبت هارون به موسی تشبیه شده با این تفاوت که هارون پیامبر بود اما حضرت علی(ع) نه.[۳۰] اما یهود ادعا میکند که هارون پیامبر نبوده؛ بلکه کاهن اعظم قومش و نگهبان مقدسات (کفیل و هیکل مقدس) بوده است. آنها همچنینن ادعا میکنند که عصایی که به مار تبدیل شد از موسی نبود؛ بلکه به هارون برمیگردد و گمان میکنند که خداوند هنگام وفات هارون به موسی امر کرد که لباس کاهن اعظم را از تن او بیرون آورده و به فرزندش الیعاز بن هارون بپوشاند.[۳۱]
-
معجزات هارون(ع)
در آیات قرآنکریم ظاهراً برای حضرت هارون(ع) معجزهای ذکر نشده؛ درحالیکه در تورات آمده که هارون نیز مانند موسی(ع) معجزه میکند. مثلاً در گزارش تورات، عصایی که به معجزه ازدها میشود عصای هارون است نه موسی. چنانکه در سفر خروج میخوانیم:
«و خداوند به موسی و هارون متکلم شده و گفت هنگامی که فرعون به شما بدین مضمون میگوید که به جهت ادعای خود معجزه را بنمائید. آنگاه به هارون بگو که عصایت را بگیر و به حضور فرعون انداز که ماری شود. پس موسی و هارون نزد فرعون آمدند و آنطورکه خدا فرمود عمل نمودند و هارون عصای خود را در حضور فرعون و هم بندگانش انداخت که ماری شد.»[۳۲]
اما در گزارش قرآنکریم این موسی(ع) است که عصا را بر زمین میاندازد و مار اژدها میشود.
علاوه بر این معجزات دیگری نیز برای هارون ذکر شده، همچنانکه آمده است: «خداوند به موسی(ع) گفت که به هارون(ع) بگو که عصای خود را گرفته، دستت را بر آبهای مصر بالای نهرها و رودها و حوضها و تمامی مجمع آبها دراز کن تا خون شود و در تمامی زمین مصر هم در ظرف چوبین و ظروف سنگی خون خواهد شد و موسی و هارون چنین کردند.»[۳۳]
قرآن از خون بدون هیچ تفصیل تکمیلی یاد میکند و در مورد این خون فروض زیادی مطرح است.[۳۴]
در قسمت دیگر از سفر خروج آمده است:
«و خداوند به موسی فرمود که به هارون بگو که با عصایت، دست خود بر نهرها و رودها دراز کن و غوکها را به زمین مصر بیرون آور و هارون دست خود را بر آبهای مصر بلند کرد و غوکها بیرون آمدند و موسی و هارون این همه معجزات را در نظر فرعون بجا آوردند.»[۳۵]
البته به این نکته نیز باید اذعان نمود که در جریان حضرت موسی و هارون گرچه در آیات قرآنی آنکه در ابتدا مورد خطاب قرار داده شده و نیز نامش مقدم ذکر شده حضرت موسی(ع) است؛ اما این بدان معنا نیست که اختصاص به آن حضرت داشته باشد؛ چراکه در بسیاری از آیات مشاهده میشود، خداوند نام ایشان را توأمان ذکر نموده و در رابطه با آنها ضمایر مثنی به کار برده است. مثل آیۀ ۱۵ سورۀ شعرا که میفرماید: «قَالَ کَلَّا فَاذْهَبَا بِآیَاتِنَا إِنَّا مَعَکُم مُّسْتَمِعُونَ»؛ «فرمود: چنین نیست شما هر دو با آیات ما ( برای هدایت آنها ) بروید ما با شما هستیم و سخنانتان را میشنویم.»
از این آیه بدست میآید که موسی و هارون(ع) هردو دارای آیه(معجزه) از طرف خداوند بودند که با آن به سوی فرعونیان فرا خوانده شدهاند.
خداوند میفرماید: «قَالَ سَنَشُدُّ عَضُدَکَ بِأَخِیکَ وَنَجْعَلُ لَکُمَا سُلْطَانًا فَلَا یَصِلُونَ إِلَیْکُمَا بِآیَاتِنَا أَنتُمَا وَمَنِ اتَّبَعَکُمَا الْغَالِبُونَ. فَلَمَّا جَاءهُم مُّوسَى بِآیَاتِنَا بَیِّنَاتٍ قَالُوا مَا هَذَا إِلَّا سِحْرٌ مُّفْتَرًى وَمَا سَمِعْنَا بِهَذَا فِی آبَائِنَا الْأَوَّلِینَ»؛[۳۶] «فرمود: «به زودى بازویت را به [وسیله] برادرت نیرومند خواهیم کرد و براى شما هردو، تسلّطى قرار خواهیم داد که با [وجود] آیات ما، به شما دست نخواهند یافت شما و هرکه شما را پیروى کند چیره خواهید بود. پس چون موسى آیات روشن ما را براى آنان آورد، گفتند: «این جز سحرى ساختگى نیست و از پدران پیشین خود چنین [چیزى] نشنیدهایم.»
با دقت در این دو آیه نیز به خوبی روشن است که خطاب خداوند در رابطه با آیات و معجزات الهی شامل هردو پیامبر یعنی موسی و هارون است؛ هرچند در آیه بعد چه بسا جهت اختصار یا قرینه از موسی(ع) به تنهایی نام برده میشود.
به هرصورت گرچه در آیات قرآنی بهطور مشخص معجزهای به هارون نسبت داده نشده؛ اما نمیتوان ادعا کرد که آن حضرت دارای معجزه نبوده است و بعید نیست، همانطوریکه در بیشتر بخشهای عهدقدیم نیز اینگونه آمده است حضرت هارون به درخواست موسی و به امر الهی معجزاتی را ارائه کرده باشد.
-
مأموریت هارون(ع)
در حیات تبلیغی این پیامبر گرامی نخستین مطلبی که اذهان را به طرف خود معطوف میسازد حضور چشمگیر هارون(ع) در روند دعوت موسی(ع) است. هماهنگی و همراهی این دو رسول الهی به آن اندازه است که قرآن در موارد متعدد گفتارشان را با صیغۀ جمع بیان نموده و خطاب مردم با آنها را بصورت مثنی ذکر میفرماید.[۳۷]
موسی(ع) چون مأموریت و دعوت فرعون را بر خود گران یافت از خداوند پشتیبانی و همراهی و مشارکت هارون نبی(ع) را خواستار شد و پروردگار نیز دعای پیامبر بزرگوار خود را برای تحکیم دعوت و تکریم رسالت او پاسخ داد و به هارون که در مصر بود الهام کرد که به اقامتگاه برادر خود موسی رهسپار گردد تا در کار رسالت با وی شریک شود و مشکلات این مأموریت بزرگ را با وی تحمل نماید.
هارون(ع) امر خدا را پذیرفت و بسوی برادر خویش حرکت کرد و در جانب راست کوه طور خود را به برادرش رساند، خدا به موسی و برادرش وحی کرد که بسوی فرعون بروید و با بیانی نرم و لحنی ملایم با او سخن گویید تا پذیرش آن برای فرعون آسانتر باشد.[۳۸]
اصل مأموریت هارون در همراهی موسی(ع) برای دعوت فرعون به یکتاپرستی و هدایت قوم بنیاسرائیل مورد تأیید قرآن است و در گزارشات تورات نیز البته با تفاوتهایی در اجمال و تفصیل، مسایل و جزئیات آن بیان شده است.
این مسئله از طریق روایات نیز قابل تأیید است. مثلاً عیاشی از یونس ابنطبیان روایت میکند: هنگامیکه موسی و هارون(ع)برای ابلاغ مأموریت الهی خویش به نزد فرعون آمدند آنها میتوانستند پیامبر خدا و برادرش را براحتی از میان ببرند؛ اما به توصیه اطرافیان، فرعون به آنها مهلت داد تا ادعای خویش را در جمع ساحران مصر به اثبات رسانند.[۳۹]
-
جانشینی حضرت هارون(ع)
در قرآنکریم هیچ مسئلهای که مختص به آن حضرت باشد، بهطورمستقل و جداگانه نیامده مگر همان جانشینی او برای برادرش در چهلروزی که حضرت موسی به میقات رفته بود و قرآن رفتن و بازگشت موسی(ع) را به خوبی بیان کرده است.[۴۰]
تورات در بخش نوزدهم تا سی و یکم سفر خروج از دین موسی سخن میگوید و در سفر سی و دوم داستان دینگردانی اسرائیلیان و روگردانی آنان از خداپرستی به گوسالهپرستی را ـآنگاه که هنوز نوشتههای خدایشان خشک نشده بودـ یاد میکند.
چون فرعون نابود میشود، موسی آن کتاب را از خدا درخواست میکند. خدا به امر میکند که سیروز، روزه بگیرد و چون روزهها را به پایان میبرد، کارها را به برادرش میسپرد و سفارشهایی را یادآوری میکند و خود به سوی کوه طور میرود.[۴۱]
سپس خداوند امر میکند، دهروز دیگر نیز آنجا باشد[۴۲] و در همین دهروز است که بنیاسرائیل فریفته میشوند و فتنه میکنند و به این بهانه که سیروز گذشت و موسی نزد آنان بازنگشت، از دین روی برمیتابند،[۴۳] و ستمکار میشوند.[۴۴]
اما قوم موسی در نبود او از زر و زیورشان تندیس گوسالهای را که بانگی (چون صدای گاو) داشت ساختند (و به پرستش گرفتند) و خداوند میگوید که آنان ستمپیشه بودند:
«وَاتَّخَذَ قَوْمُ مُوسَى مِن بَعْدِهِ مِنْ حُلِیِّهِمْ عِجْلاً جَسَدًا لَّهُ خُوَارٌ أَلَمْ یَرَوْاْ أَنَّهُ لاَ یُکَلِّمُهُمْ وَلاَ یَهْدِیهِمْ سَبِیلاً اتَّخَذُوهُ وَکَانُواْ ظَالِمِینَ»؛[۴۵] «و قوم موسى پس از [عزیمت] او، از زیورهاى خود مجسّمه گوسالهاى براى خود ساختند که صداى گاو داشت. آیا ندیدند که آن [گوساله] با ایشان سخن نمىگوید و راهى بدانها نمىنماید؟ آن را [به پرستش] گرفتند و ستمکار بودند.»
(سامری) برای آنان تندیس گوساله ساخت که بانگی داشت و میگفت این خدای شما و خدای موسی است:
«فَکَذلِکَ اَلْقَى السَّامِرِىُّ. فَاَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلاً جَسَداً لَّهُ خُوارٌ فَقالُوا هذا اِلهُکُمْ وَ اِلهُ مُوسى فَنَسِىَ»؛ «و بدین گونه سامرى [زیورآلات قوم را در آتش ] افکند. و [آنگاه آن بد سگال، پس از ذوبشدن زیورآلات، از آنها ] گوسالهاى براى آنان پدید آورد، پیکرهاى [بىجان ] که آهنگى [بسان صداى گاو ] داشت. و [او و رهروان راه احمقانهاش به مردم] گفتند که: این خداى شما و خداى موسى است؛ و [بدینسان او پیمانش را] از یاد برد.»
قرآن میفرماید: «و هارون از پیش به آنان گفت: ای قوم شما به این آزموده میشوید و پروردگار شما خدای رحمان است، پس مرا پیروی کنید و فرمان مرا به کار بندید. اما آنان که شوق گوسالهپرستی کور و کرشان ساخته بود در پاسخ گفتند: هرگز از پرستش آن دست برنمیداریم تا موسی نزد ما بازگردد.»[۴۶]
«و چون موسی خشمگین و اندوهگین نزد قوم خود بازگشت گفت در نبود من چه بدجانشینی بودید! چرا شتاب کردید و بر فرمان خدایتان پیشی گرفتید و الواح را انداخت و سر برادر را گرفت و بسوی خود کشید (هارون گفت) ای پسر مادرم، قوم مرا خوار و زبون کردند و نزدیک بود مرا بکشند پس مرا دشمنشاد مکن و از این گروه ستمکار مشمار.»[۴۷]
گفتنی است که تورات در این بخش از داستان هارون سخت لغزیده و به بیراهه رفته است؛ چراکه سازنده گوساله و گمراهکنندۀ اسرائیلیان در نبود موسی(ع) را نه سامری بلکه هارون(ع) گفته است!
در اینباره در سفر خروج میخوانیم:
«و چون قوم دیدند که موسی(ع) در فرود آمدن از کوه تأخیر نمود نزد هارون جمع شدند و او را گفتند: برخیز و برای ما خدایان بساز که پیش روی ما بخرامند؛ زیرا این مرد(موسی) که ما را از زمین مصر بیرون آورد نمیدانیم او را چه شده است. هارون پریشان گفت: گوشوارههای طلا که در گوش زنان و پسران و دختران شما است بیرون کرده و نزد من بیاورید؛ پس تمام قوم گوشوارههای زرین را که در گوشهای ایشان بود بیرون کرده و نزد هارون آوردند، او آنها را از دست ایشان گرفت و آن را با قلم نقش کرد و از آن گوسالهای ریختهشده ساخت و ایشان گفتند ای اسرائیل! این خدایان تو میباشند که تو را از زمین مصر بیرون آوردند.»[۴۸]
ور در همین سفر میخوانیم:
«موسی(ع) به هارون گفت: این قوم به تو چه کرده بودند که گناه عظیمیبر ایشان آوردی؟ هارون گفت: خشم آقایم افروخته نشود تو این قوم را میشناسی که مایل به بدی میباشند و به من گفتند: برای ما خدایان بساز که پیش روی ما بخرامند و بدیشان گفتم که هرکه طلا دارد نزد من آورد و آن را در آتش انداختم و این گوساله بیرون آمد.»[۴۹]
و جای تعجب است که نویسندگان تورات چگونه فراموش کردند که هارون برادر موسی(ع) خود پیامبر و فرستادۀ خدا است و یاور و همکار موسی و نماینده و جانشین اوست و چنین برگزیده بزرگواری به هیچروی نمیتواند گوسالهای بسازد و مردمی را که خود و برادرش با هزاردشواری و سختی به خدا خواندهاند به بتپرستی دعوت کند![۵۰]
و اما در رابطه با اینکه چرا موسی(ع) با خشم سر و ریش هارون را گرفت، در روایتی امام صادق(ع) در پاسخ به سؤالی که سالم در این رابطه پرسید میفرماید: «موسی برای این موی او را گرفت چراکه بنیاسرائیل گوساله پرستیدند هارون از آنها جدا نشده و به موسی ملحق نگردیده که اگر هارون از آنها جدا میشد عذاب بر بنیاسرائیل نازل میشد. نمیبینی که موسی گفت: ای هارون تو را چه مانع شد هنگامیکه آنها را دیدی که منحرف شدند به دنبال من نیامدی؟ و هارون در پاسخ میگوید: اگر چنین میکردم بنیاسرائیل پراکنده میشدند و ترسیدم که به من بگویی در میان آنها تفرقهانداختی و سخن مرا دربارۀ هدایت آنها رعایت نکردی.»[۵۱]
۳٫ فوت هارون(ع)
دربارۀ مدت عمر هارون و همچنین چگونگی کیفیت وفات ایشان اختلاف است.
هارون که همواره یار و یاور موسی بود سرانجام در بیابان تیه قبل از رسیدن به سرزمین مقدس که بنیاسرائیل را به کوه هور در طور سینا میرساند، از دنیا رفت و در همانجا توسط موسی(ع) دفن شد و برادر را در سوگ خود نشاند. البته برخی نیز در رابطه با محل دفن هارون، کوه مران و وموات را نیز ذکر کردند.
در روایت است هنگامیکه خداوند هارون را قبض روح کرد موسی(ع) گریه کرد و گفت: پروردگارا ! برادرم را از من گرفتی و مرا تنها و افسرده گذاشتی به عزت و جلالت سوگند که شفاعت مرا دربارۀ او قبول نمایی، خداوند وحی نمود تو تنها نیستی من مونس و همراه توام. افسرده مباش که من همنشین توام به عزت و جلالم سوگند که دربارۀ ثقلین شفاعت نمایی میپذیرم مگر کشندۀ حسینبن علی(ع)که نصف عذاب اهلآتش از برای اوست.[۵۲]
نتیجه
با توجه به مطالعۀ تطبیقی آنچه گذشت، مواردی از تفاوتهای قرآن و تورات را در رابطه با حضرت هارون(ع) دیدیم که بهطور خلاصه در زیر میآید:
- در تورات این پروردگار است که از موسی میخواهد تا به برادرش هارون پناه ببرد؛ حال آنکه در قرآنکریم موسی(ع) از آنرو که برادرش بیانی شیوا و کلامی رسا داشته، از خدا برای وی طلب نبوت نموده و خدا نیز دعای او را مستجاب میکند.
- فقط در قرآن آمده که فرعون خود را خدا میپنداشت و همین امر، سدّی بزرگ در راه ایمانآوردن او به موسی و خدای موسی بود و جای تعجب است که در تورات، داستان وارونه است و موسی را خدای فرعون و هارون را پیامبر موسی میگوید.(خروج۷: ۱-۲)
- در قرآن، موسی و هارون بهسوی فرعون و ملأش میروند؛ ولی در تورات، فقط گفته که بسوی فرعون روانه میشوند.
- در قرآن، اطلاعاتی در مورد سنّ هارون هنگام مراجعه به فرعون ذکر نشده؛ اما در تورات آمده است که سن او در آن هنگام ۸۳سال بوده است.
- در قرآن برای هارون(ع) معجزهای ذکر نشده؛ درحالیکه در تورات، هارون مثل موسی معجزه میکند.
- در تورات، این هارون است که عصا را میاندازد و تبدیل به مار میگردد؛ اما در قرآن موسی(ع) است.
- در جریان هلاکت فرعون و لشکریانش در تورات، سخن از سرود مریم نبی(خواهر هارون) و دفزدن و رقصیدن او و به تبع او رقصیدن دیگر زنان است؛ اما در قرآن سخنی از آن به میان نیامده است.(خروج، ۱۵: ۱-۲۱)
- در تورات، سخن از جنگ با عمالیقیها که هارون نیز در آن نقش داشته، به تفصیل بیان شده؛ ولی در قرآن نیامده است. (خروج، ۱۷: ۸-۱۶)
- هر دو کتاب در گوسالهپرستی قوم در جریان کوه طور مشترکند، با این تفاوت که تورات، این کار را به هارون نسبت میدهد؛ اما در قرآن، هارون را در این جریان، نصیحتگر قوم معرفی نموده و کار را به سامری نسبت میدهد.
منابع
قرآنکریم.
کتاب مقدس٫
- ابنجمهور احسائی، عوالیُاللائی، نشر سید الشهداء، قم، ۱۴۰۵ق.
- اکبرپور، حبیبالله، از آدم صفیالله تا محمد رسولالله (قصههای قرآن)، نشر الف، مشهد، ۱۳۸۴ش.
- امیریپور، احمد، تاریخ انبیاء از هبوط آدم تا پیامبر اسلام، ترنم، مشهد، ۱۳۸۱ش.
- بوکای، موریس، مقایسهای میان تورات، انجیل، قرآن و علم، ترجمۀ مهندس دبیر، نشر فرهنگ اسلامی، تهران.
- بیومیمهران، محمد، بررسی تاریخ قصص در قرآن، مترجم سید محمد راستگو، انتشارات علمیفرهنگی، تهران.
- جاد المولی، محمد احمد (و دیگران)، قصههای قرآن، ترجمۀ مصطفی زمانی، پژواک اندیشه، قم، ۱۳۷۹ش.
- جزایری، نعمتالله، قصصُالأنبیاء یا سرگذشت پیامبران از آدم تا خاتم، ترجمۀ یوسف عزیزی، هاد، تهران، ۱۳۷۵ش.
- دایرهُالمعارف طهور (tahoor.com)
- رضوانی، جابر، تاریخ انبیاء از آدم تا خاتم، جهانآرا، تهران، ۱۳۸۵ش.
- شبستری، سید عبدالحسین، اعلامُالقرآن، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات حوزۀ علمیۀ قم، قم، ۱۳۷۹ش.
- شیخ صدوق، عللُالشرایع، مکتب الداوری، قم، بیتا.
- ـــــــــــ، کمالُالدین، دارالکتب الاسلامیه، قم، ۱۳۹۵ق.
- علیبن ابراهیم قمی، تفسیر قمی، دارالکتاب، قم، ۱۳۶۷ش.
- قدس میرحیدری، جعفر، تاریخ انبیاء(قصصُالقرآن) از آدم تا خاتم، انتشارات تهران، تهران، ۱۳۸۴ش.
- ماسون، دنیز، قرآن و کتاب مقدس، ترجمۀ فاطمهسادات تهامی، نشر سهروردی، تهران، ۱۳۷۹ش.
- مجلسی، محمدباقر، بحارُالأنوار، مؤسسه الوفا، ۱۴۰۴ق.
- ـــــــ، تاریخ پیامبران و بعضی قصههای آنان، نشر سرور، ۱۳۷۶ش.
—————————————————-
پانوشت:
[۱]. عبدالحسین شبستری، قصصُالقرآن الکریم، ص۶۷۲٫
[۲]. لسانُالملک میرزا محمدتقی سپهر، ناسخُالتواریخ، ج۱، ص۳۳۳٫
[۳]. جعفر قدس میرحیدری، تاریخ انبیاء(قصصُالقرآن) از آدم تا خاتم، ص۳۱۴٫
[۴]. عبدالحسین شبستری، قصصُالقرآن الکریم، ص۶۷۳٫
[۵]. محمدباقر مجلسی، تاریخ پیامبران و بعضی قصههای آنان، ص۵۷۹٫
[۶]. خروج ۶: ۲۴٫
[۷]. محمدباقر مجلسی، بحارُالأنوار، ج۱۳، ص۱۱٫
[۸]. محدث نوری، مستدرکُالوسائل، ج۱۵، ص۱۴۴٫
[۹]. بقره، نساء، اعراف، یونس، مریم، طه، انبیاء، مؤمنون، فرقان، شعراء، قصص و صافات.
[۱۰]. احمد امیریپور، تاریخ انبیاء از هبوط آدم تا پیامبر اسلام، ص۱۸۵٫
[۱۱]. مریم/۵۰٫
[۱۲]. دایرهُالمعارف طهور(www.tahoor.com)
[۱۳]. دایرهُالمعارف طهور(www.tahoor.com).
[۱۴]. قصص/۳۴٫
[۱۵]. خروج ۴: ۱۱-۱۵٫
[۱۶]. عبدالحسین شبستری، قصصُالقرآن الکریم، ص۶۷۳٫
[۱۷]. علیبن ابراهیم قمی، تفسیر قمی، ج۲، ص۸٫
[۱۸]. بقره/۱۲۴٫
[۱۹]. شیخ صدوق، کمالُالدین، ج۲، ص۳۸۵٫
[۲۰]. مریم/۵۳٫
[۲۱]. طه/۲۹-۳۲٫
[۲۲]. یونس/۷۵٫
[۲۳]. دایرهُالمعارف طهور(www.tahoor.com).
[۲۴]. خروج، ۴: ۲۸-۳۱٫
[۲۵]. خروج، ۴: ۱۱-۱۶٫
[۲۶]. خروج، ۶: ۱۲٫
[۲۷]. طه/۲۹-۳۶٫
[۲۸]. قصص/۳۴-۳۵٫
[۲۹]. محمد بیومیمهران، بررسی تاریخ قصص در قرآن، ترجمه سید محمد راستگو، ج۲، ص۴۱۷٫
[۳۰]. حبیبالله اکبرپور، از آدم صفیالله تا محمد رسولالله (قصههای قرآن)، ص۲۷۷٫
[۳۱]. سید عبدالحسین شبستری، اعلامُالقرآن، ص۱۰۰۶٫
[۳۲]. خروج، ۷:۸-۱۰٫
[۳۳]. خروج، ۸: ۱۹-۲۱٫
[۳۴]. موریس بوکای، مقایسهای میان تورات انجیل قرآن و علم، ترجمه مهندس دبیر، ص۳۰۷٫
[۳۵]. خروج، ۱۱: ۱۰٫
[۳۶]. قصص/۳۵-۳۶٫
[۳۷]. رک: طه/۴۷، مؤمنون/۴۵، انبیاء/۴۸ و… .
[۳۸]. محمد احمد جاد المولی (و دیگران)، قصههای قرآن، ترجمه مصطفی زمانی، ص۱۸۳٫
[۳۹]. نعمتالله جزایری، قصصُالانبیاء یا سرگذشت پیامبران از آدم تا خاتم، ترجمه یوسف عزیزی، ص۳۷۹، به نقل از تفسیر عیاشی، ج۲، ص۲۴٫
[۴۰]. احمد امیریپور، تاریخ انبیاء از هبوط آدم تا پیامبر اسلام، ص۱۸۵٫
[۴۱]. تاریخ قصص قرآن، ص۳۳۵٫
[۴۲]. اعراف/۱۴۲٫
[۴۳]. رک: زمخشری، الکشاف، ج۲، ص۱۵۱؛ سیوطی، الدرُالمنثور، ج۳، ص۱۱۵٫
[۴۴]. بقره/۵۱٫
[۴۵]. اعراف/۱۴۸٫
[۴۶]. طه/۹۰-۹۱٫
[۴۷]. اعراف/۱۵۰٫
[۴۸]. خروج، ۳۲: ۱-۸٫
[۴۹]. خروج، ۳۲: ۲۱-۲۴؛ دنیز ماسون، قرآن و کتاب مقدس، ترجمه فاطمهسادات تهامی، ص۴۹۵-۴۹۸٫
[۵۰]. بررسی تاریخ قصص قرآن، ص۳۴۴٫
[۵۱] شیخ صدوق، عللُالشرایع، ص۶۸ و جابر رضوانی، تاریخ انبیاء از آدم تا خاتم، ص۴۲۴٫
[۵۲]. ابنجمهور احسائی، عوالیُاللائی، ج۴، ص۹۲٫