خانه / مرجعیت قرآن و حدیث‌پژوهی / پژوهش‌های تطبیقی / بررسی تطبیقی جایگاه وصایت و امامت در قرآن و کتاب مقدس عبری

بررسی تطبیقی جایگاه وصایت و امامت در قرآن و کتاب مقدس عبری

بررسی تطبیقی جایگاه وصایت و امامت در قرآن و کتاب مقدس عبری

 نویسنده: سیده‌جنان موسوی

دانش‌آموختۀ سطح سه مدرسۀ علمیۀ نرجس‌

بررسی تطبیقی جایگاه وصایت و امامت در قرآن و کتاب مقدس

چکیده:

نگارنده پس از مفهوم‌شناسی بحث، به پیشینۀ اعتقادی وصایت و جانشینی، جایگاه، مبانی و پیش‌فرض‌های بحث در متن مقدس قرآن و کتاب مقدس عبری پرداخته است. او معتقد است اصل امر وصایت در هر دو متن مقدس بروشنی بیان شده است و لذا به یکی از مشترکات بحث یعنی تنصیصی‌بودنِ امر وصایت در هر دو متن اشاره می‌کند و می‌کوشد ادعای مذهب تشیع و یهود در باب مقام انتصابی و الهیِ وصی و امام پس‌از پیامبر را اثبات کند. اما درباب بحث وصایت، مهمترین افتراق این‌دو متن، در مقام عصمت پیامبران و جانشینان ایشان: است.

کلیدواژه: وصایت، امامت، قرآن‌کریم، کتاب مقدس، عصمت، انبیا.

 

مقدمه

مسئلۀ وصایت و امامت در ادیان الهی و به‌ویژه در متون وحیانی جایگاهی بلندی دارد و ارزش آن در پیوندش با امر نبوت است. جانشینی نبی، ضرورتی برخاسته از مقتضای جامعۀ بشری، و نیز هدف تکاملی خلقت و امری کاملاً معقول و منطقی شمرده شده است.

برای اهمیت جایگاه الهی وصایت و خلافت پس‌از نبوت، ابتدا لازم است منصب و مقام نبوت اندکی واکاوی شود. پُرواضح است که رسیدن به هدف آفرینش و تکامل انسان در جنبه‌های مختلف بدون بعثت انبیا ممکن نیست. همچنین باید یادآور شد که در بعثت انبیا دو نکته بسیار حایز اهمیت است: اول اینکه، پیامبران الهی فقط مسئولیت ابلاغ و تعلیم برعهده ندارند؛ زیرا انسان با صِرف تعلیم به هدف نمی‌رسد؛ بنابراین تعلیم و تربیت در هدف بعثت انبیا، لازم و ملزوم هم یکدیگرند؛ و نکته دوم، اینکه پیامبران باید منصوص و منتخب الهی باشند؛ زیرا مسئولیت هدایت بشری از جانب پروردگار برعهدۀ ایشان است. از این‌رو شیعه به عصمت اوصیای الهی معتقد است.

با توجه به ضرورت ارسال پیامبران الهی، ضرورت نصب جانشینی نیز همپای آن مطرح است؛ زیرا مقتضای ترک این عمل یعنی وصایت و تعیین جانشین، اخلال در مسئولیت عمومی ‌است و ثمرۀ آن، تحلیل‌رفتنِ جامعه و خروج از دایرۀ اهداف بعثتِ انبیا است.

نکتۀ اساسی بحث، پرداختن به جایگاه الهی و تنصیصیِ وصایت و امامت است که ضرورتی برخاسته از هدف خلقت و نظام تربیتی در آفرینش است و این مسئله از ابتدای خلقت که توأمان با آفرینش حضرت آدم بوده است، سابقه دارد.

روش جمع‌آوری و تحقیق در این پژوهش، کتابخانه‌ای و به اعتبار ماهیت تحلیلی‌ ـ‌ ‌توصیفی است. ازجمله منابعی که در آن به وصایت و امامت در ادیان الهی و متون وحیانی قبل از اسلام اشاره شده، «کمال‌ُالدین و إتمامُ‌النعمه» شیخ صدوق و «بحارُالأنوار» علامه مجلسی است که در پی اثبات این امر است که هرپیامبری لزوماً جانشینی دارد که از طرف خداوند انتخاب می‌شود.

باید یادآور شد، نوشتاری که منحصراً به بررسی تطبیقی جایگاه الهی وصایت در قرآن و کتاب مقدس یهود که به تحلیل مشترکات و مفترقات آن، پرداخته باشد، موجود نیست و این اثر، نقطه‌های آغازی بر این موضوع است.

مفهوم‌شناسی

خلافت:

خلافت یعنی جانشینی و نیابت به‌جای دیگری که یا در غیاب و نبودن یا به‌علت ناتوانی کسی و یا به‌خاطر بزرگی و شرافت کسی است که دیگری جانشین او می‌شود[۱] و خلیفه در لغت: یعنی جانشین، ولی‌عهد و پیشوایی که بالادست او پیشوایی نباشد.[۲]

وصایت:

وصیّ بر پیوستن شیء بر شیء دیگر دلالت می‌کند،[۳] و او کسی است که یا سفارشی می‌کند و یا به او سفارشی می‌کنند و نیز وصی، کسی است که روشن‌کنندۀ سفارش و وصایت باشد؛[۴] بنابراین وصایت به معنای وصیت و سفارش است.[۵]

اوصیا جمع وصی به معنای اندرزدهنده نیز هست،[۶] به عبارت دیگر، وصیِّ پیامبر یعنی روشن‌کنندۀ سفارشات پیامبر و اصطلاحاً شخصی که جانشین پیامبر است و مبیّن وصیت پیامبر در رابطه با جانشینی خود و دستورات پیامبر است و درنتیجه جانشین، کسی است که پس از نبی، کارهای او را انجام می‌دهد.[۷]

امامت:

امام در لغت به‌معنای پیشوا و خلیفه و فرماندۀ سپاه است، و امامت به‌معنای پیشوایی، رهبری اجتماع و ریاست است.[۸] امامت در اصطلاح شیعه، منصبی الهی و جانشینی پیامبر(ص) و راهبری دینی و دنیوی امت اسلامی ‌است، و همچنین مشخصۀ بارز امام، عصمت و برخوردار از علوم خدادادی است که از سوی خدا و پیامبرش به این مقام برگزیده و به مردم معرفی می‌شود و پس‌از پیامبر، عهده‌دار تداوم وظایف او (به جز مسئولیت دریافت و ابلاغ وحی) است.[۹]

 

پیشینۀ وصایت و مبانی آن

۱٫   جایگاه وصایت در جهان‌بینیِ الهی

وصایت و جانشینی پیامبران، ضرورتی برخاسته از هدف خلقت و جهان آفرینش است. در جهان‌بینیِ الهی، انسان با هدف رسیدن به کمال آفریده شده است. از دیگرسو، انسان برای رسیدن به این کمال، نیازمند راهنمایی رسولانی ازجمله پیامبران با ویژگی‌های منحصر به فرد ایشان است. اما هرپیامبری با توجه به مقتضیات طبیعی حیات و زمانه قطعاً جاودانه نخواهد بود و بنابراین تا ارسال پیامبر بعدی، لزوم جانشینی برای ادامۀ راه رسالت، امری ضروری است تا هدف الهی پیامبر پیشین نقض نشود. این، یک ضرورت عقلانی است که انسان‌ها در نظام اجتماعی و حتی فردی نیاز به مدیریت دارند و بالأخره شخصی در جامعه باید متولّی امور انسان‌ها باشد. ازاین‌رو در جهان‌بینی الهی و بنابر تدبیر و حکمت خداوند، ارسال راهنمایان الهی ضروری شمرده شده است. از طرف دیگر، زندگی جمعی انسان‌ها نیازمند قانونی است که برای اجتماع مفید و مایۀ پیشرفت و تکامل آن باشد و نیز با تمام مقتضیات روحی و جسمی‌ افراد اجتماع و چگونگی روابط آنها با یکدیگر و پدیده‌هایی که از آن ناشی می‌شود کاملاً تطبیق داشته باشد، و این قانونگذار جز خالق نخواهد بود.[۱۰]

در جهان‌بینی الهی، انسان و جهان هدفی دارد و جهان در مسیر خود، خط صحیحی را طی می‌کند. لذا باید برای انسان هم که جز ی از این عالم است، خط صحیحی که دور از هرگونه خطا و لغزش و انحراف است، مستمراً وجود داشته باشد؛ زیرا وجود پیامبر در هر دوران جاودانه نیست و نیز مردم بعد از پیامبر، همچنان نیازمند هدایتند و در نیاز به راهنما، فرقی میان ادوار تاریخی نیست.

بنابراین با توجه به ضرورت وجود پیامبران الهی، ضرورت اصل جانشینی و وصایت، همپای آنان مطرح می‌شود و مقتضای ترک وصایت، اخلال در مسئولیت عمومی ‌و خروج از اهدف «بعثت» است.[۱۱] مثلاً از شاخه‌های اصلی بعثت و ارسال پیامبران، هدایت و تعلیم و تربیت است که جایگاه تربیت و هدایت بعد از هرپیامبری و در برهه‌ای از زمان، با آن جایگاه رفیع قطعاً خالی خواهد ‌ماند.[۱۲]

در قرآن‌کریم هنگامی‌که که پروردگار به ملائکه می‌فرماید که من در زمین قراردهندۀ خلیفه هستم، درواقع خداوندعزوجل پیش‌از آفرینش از «خلیفه» سخن رانده است، و لذا بر این امر دلالت دارد که حکمت در «خلیفه»، مقدم بر حکمتِ «آفرینش» است. امام صادق(ع) در این‌باره می‌فرماید:

«حجت خدا پیش از خلق است و همراه خلق است و پس از خلق است.»[۱۳]

اهل‌سنت، مسئلۀ پیشوایی و جانشینی پیامبر را به‌عنوان نظریه‌ای سیاسی می‌پندارند و آن‌را به‌عنوان یکی از مباحث فروع دین و متعلق به دانش فقه تلقی می‌کنند. آنان براساس چنین تلقی‌ای، انتخاب امام را واجب شرعی بر امت می‌دانند و پذیرش آن‌را به‌عنوان واجب کفایی تحلیل می‌کنند.

به‌طورکلی مقام وصایت و جانشینی و امامت نزد اهل‌سنت، یک منزلت اجتماعی و منصب عادی و غیر الهی است که تودۀ مردم، به‌ویژه اهل حل‌وعقد یعنی مدیران، مسئولان و صاحب‌نظران، این مقام را انتخاب می‌کنند. ازاین‌رو یکی از مهمترین مواضع خلاف بین اهل‌سنت و جهان‌بینی ادیان الهی در مسئلۀ وصایت و جانشینی است که سایر مواضع به نحوی به آن برمی‌گردد. لذا اهل‌سنت شرایطی چون عصمت، علم الهی و فضیلت را از ویژگی‌های جانشین پیامبر نمی‌دانند.[۱۴]

بنابراین بینش اهل‌سنت، مسئله‌ای غیرمعقول و حتی مغایر با سایر شرایع چون یهودیت است. در این نوشتار در پی تطبیق جایگاه الهی وصایت در قرآن و عهد عتیق هستیم تا ثابت شود، اصل اولیه در حجت الهی بر مردم، انتخاب و انتصاب به نصب الهی است.

۲٫     رویکرد قرآن به جایگاه وصایت و امامت

در بررسی رویکرد قرآن به مسئلۀ خلافت و وصایت، صرف‌‌نظر از اختلافات و اشکالات وارده در مصادیق آیات، بحث می‌شود و ازآنجاکه بحث نقلی است، پیش‌فرض این است که مباحث کلامی ‌و اعتقادی و تاریخی راجع به این مسئله و جانشینی پیامبر حل شده و ثابت شده است.

۲٫۱٫   وصایت ملازم با رسالت

«یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ وَ إِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللّهَ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ»؛[۱۵] «ای رسول، آنچه از پروردگارت بر تو نازل شده برسان و اگر چنین نکنی، رسالت پروردگارت را نرساندی و خداوند تو را از مردم حفظ خواهد کرد؛ خدا گروه کافران را هدایت نمی‌کند.»

آنچه پیامبر خدا مأمور به ابلاغ آن بودند، از شئون رسالت ایشان به شمار می‌آید؛ زیرا خداوند ایشان را با «أَیُّهَا الرَّسُول» خطاب کرده است. همچنین حکمی ‌که پیامبر خدا مأمور به ابلاغ آن بود به حدی اهمیت داشت که اگر ابلاغ نمی‌شد، گویی اصل دین و تمام گزاره‌های آن ابلاغ نشده و موجب بی‌نتیجه‌ماندنِ مقصود سایر آموزه‌های دین می‌شد! مأموریت پیامبرخدا(ص) در این آیه برای پیامی‌ بود که نوعی دل‌نگرانی و احساس خطر از تبلیغ آن وجود داشت؛ لذا مخالفان این پیام، کافر قلمداد می‌شدند و از هدایت خدا بدور بودند.

اما مورد ابلاغ آیه، حکم ولایت، وصایت و امامت امام علی(ع)، یعنی جانشین پس‌از پیامبراکرم(ص) بود.[۱۶] حکم وصایت و خلافت و ولایت حضرت علی(ع) که حضرت رسول(ص) مأمور به ابلاغ آن بود، به حدی اهمیت داشت که اگر ابلاغ نمی‌شد، گویی اصل دین و تمام گزاره‌های مربوط به آن ابلاغ نشده بود.[۱۷] براین‌اساس، ضمیر مفرد غایب در کلمۀ «رسالته» به «ربک» باز می‌گردد و بدین معنا است که عدم اعلان وصایت و منتخب الهی به معنی ناتمامی امر رسالت آن حضرت خواهد بود.

روایاتی که در مصادر شیعه دربارۀ مورد نزول آیۀ تبلیغ وارد شده، همه دربارۀ اعلان ولایت امام علی(ع) و مربوط به روز غدیرخم است. در این روایات، آیۀ یادشده از یک‌سو با آیات ولایت(۵۵ مائده)، اولی‌الأمر(۵۹ نساء) و اکمال(۳ مائده)؛ و از سوی دیگر با حدیث ثقلین پیوند خورده است.[۱۸] روایات اهل‌سنت در این‌باره دو گروه‌اند، برخی در بیان مورد نزول آیه دربارۀ امام علی(ع) و روز غدیر صراحت دارند.[۱۹]

 

۲٫۲٫   منصب الهیِ امامت و وصایت[۲۰]

«الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی‏ وَ رَضیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دیناً…»؛[۲۱] «امروز دین شما را برایتان کامل و نعمت خود را بر شما تمام گردانیدم، و اسلام را برای شما [به عنوان‏] آیینی برگزیدم.»

این آیه که به اتفاق مفسرین در حجهُ‌الوداع و تنها چندماه پیش‌از رحلت پیامبراکرم(ص) نازل شد، پس ‌از اشاره به ناامیدیِ کفار از آسیب‌پذیریِ اسلام(الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُواْ مِن دِینِکُمْ فَلاَ تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ)، تأکید می‌کند که امروز دین شما را کامل، و نعمتم را بر شما تمام کردم و با توجه به روایات فراوانی که در شأن نزول این آیه وارد شده کاملاً روشن می‌شود که این إکمال و إتمام با نصب جانشین برای پیامبراکرم(ص) از طرف خدای‌متعال، تحقق یافته است. دشمنان اسلام، انتظار داشتند که پس‌از وفات رسول‌خدا بویژه با توجه به اینکه آن حضرت، فرزند ذکور نداشتند، اسلام بدون سرپرست خواهد ماند و در معرض ضعف و زوال قرار می‌گیرد؛ اما نقشه و گمان آنها بیهوده بود؛ زیرا با نصب جانشین، دین اسلام به نصاب کمال و نعمت الهی به سر حد تمام رسید و امید کافران بر باد رفت. و همچنان‌‌که می‌دانیم اعلان امامت و وصایت و جانشینی حضرت علی(ع) به فرمان خدا با همان آیه تبلیغ[۲۲] توسط پیامبراکرم(ص) در غدیر خم انجام گرفت.[۲۳]

۲٫۳٫                  عصمت؛ شاخصۀ وصایت و امامت

عصمت امامان شیعه از این عبارت آیۀ شریفه استنباط می‌شود که فرمود: «لا ینال عهدی الظالمین»[۲۴] و بنابراین اعطای مناصب الهی به کسانی که آلوده به گناه باشند نفی شده است. همچنین از آیۀ «أطیعوُا اللهَ وأطیعوُا الرَّسولَ واوُلی‌الأمرِ مِنکم…»[۲۵] که اطاعت مطلق از ایشان را لازم شمرده و آن را قرین اطاعت رسول خدا(ص) قرار داده است، استفاده می‌شود که هیچگاه اطاعت ایشان منافاتی با اطاعت خدای‌متعال ندارد. بنابراین امر به اطاعت ایشان به‌طورمطلق به‌معنای ضمانت عصمت است.[۲۶] البته قرآن در برابر اطلاق اطاعت از خدا و رسول، اطاعت‌های دیگر را مشروط کرده است، برای نمونه در قرآن اطاعت از پدر و مادر، مشروط به توحید و عدم شرک‌ورزی است.[۲۷]

۲٫۴٫                  علم و حکمت الهی

قرآن‌کریم یکی از ملاک‌های ارجاع امور به پیامبر و اولوالأمر را برخورداری آنها از علم و دانش می‌شمرد:[۲۸]

«… و َلَوْ رَدُّوهُ إِلَی الرَّسُولِ وَإِلَی أُوْلِی الأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یَسْتَنبِطُونَهُ مِنْهُمْ»؛[۲۹] «و اگر آن را به پیامبر و اولیای امر خود ارجاع کنند، قطعاً از میان آنان کسانی‏اند که [می‏توانند درست و نادرست‏] آن را دریابند… .»

همچنین قرآن از شخص یا اشخاصی بعنوان «مَن عنده علمُ الکتاب» یاد کرده و آنها را به‌عنوان شاهد بر حقانیت پیامبراکرم(ص) معرفی می‌کند:

«قُلْ کَفی ‏بِاللَّهِ شَهیداً بَیْنی ‏وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ»؛[۳۰] «بگو برای شهادت میان من و شما، خدا و کسی که علمُ‌الکتاب دارد کفایت می‌کند.»

بدون شک چنین کسی که شهادت او قرین شهادت خدای‌متعال قرار داده شده و داشتن علمُ‌الکتاب، او را شایستۀ چنین شهادتی کرده، دارای مقامی ‌بس ارجمند است. در آیۀ دیگری نیز اشاره به این شاهد شده و او را «تالی تِلوِ» رسول خدا(ص) برشمرده است:

«أَفَمَن کَانَ عَلَی بَیِّنَهٍ مِّن رَّبِّهِ وَیَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِّنْهُ وَمِن قَبْلِهِ کِتَابُ مُوسَی إَمَامًا وَرَحْمَهً أُوْلَـئِکَ یُؤْمِنُونَ بِهِ وَمَن یَکْفُرْ بِهِ مِنَ الأَحْزَابِ فَالنَّارُ مَوْعِدُهُ فَلاَ تَکُ فِی مِرْیَهٍ مِّنْهُ إِنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّکَ وَلَـکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لاَ یُؤْمِنُونَ»؛[۳۱] «آیا کسی که از جانب پروردگارش بر حجّتی روشن است و شاهدی از [خویشان‏] او، پیرو آن است، و پیش از وی [نیز] کتاب موسی راهبر و مایه رحمت بوده است [دروغ می‏بافد]؟ آنان [که در جستجوی حقیقت‏اند] به آن می‏گروند، و هر کس از گروه‏های [مخالف‏] به آن کفر ورزد آتش وعده‏گاه اوست. پس در آن تردید مکن که آن حقّ است [و] از جانب پروردگارت [آمده است‏] ولی بیشتر مردم باور نمی‏کنند.» کلمۀ «منه» دلالت دارد بر اینکه این شاهد از خاندان رسول خدا و اهل‌بیت(ع) اوست و روایات متعددی از طرق شیعه و اهل‌سنت، نقل شده که منظور از این شاهد، علی‌بن ابی‌طالب است.[۳۲]

در قسمت‌های دیگر قرآن، ملاک برگزیدگی نمایندۀ الهی در هر امری، علم و توانایی جسمی ‌دانسته شده است. مثلاً قرآن ملاک برگزیده‌شدنِ طالوت برای فرماندهی را علم و توانایی می‌داند:[۳۳]

«إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاهُ عَلَیْکُمْ وَ زادَهُ بَسْطَهً فِی الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ»؛[۳۴] «خداوند (طالوت را برای فرماندهی) بر شما برگزید و او را در علم و توانایی جسمانی افزونی بخشید.»

۳٫   جانشینی و وصایت در کتاب مقدس عبری

۳٫۱٫   کتاب مقدس عبری؛ کتاب آسمانی یهود

یهودیت، دینی است که پیروان زیادی در میان ادیان زنده جهان ندارد؛ اما این دین، کهن‌ترین دین از ادیان بزرگ سامی‌ (یعنی یهودیت، مسیحیت و اسلام) و در شمار ادیان ابراهیمی و منسوب به حضرت ابراهیم(ع) است. دیانت یهود از جهاتی مورد توجه مسلمانان بوده است؛ چراکه انبیا و بزرگان دین یهود، در سنت اسلامی ‌و قرآن همواره مورد توجه و احترام بوده‌اند. اسلام منشأ این دیانت را الهی می‌شمرد و برای آن اعتبار و اصالت قائل است.[۳۵]

در کانون اعتقادی یهود، ایمان به خدای یگانه قرار دارد، خداوندی که آسمان و زمین و همۀ موجودات را آفریده است و خدایی که بنی‌اسرائیل را از قید اسارت و بندگی در سرزمین مصر بیرون آورد و به «سرزمین مقدس» در آورد.[۳۶]

دربارۀ کتاب مقدس عبری نیز باید گفت که مجموعه‌‌ای از ۴۶ کتاب و شامل مطالب متنوعی ازقبیل تاریخ، شریعت، حکمت، مناجات شعر و پیشگویی است.[۳۷]

 

۳٫۲٫  رویکرد عهد عتیق به جایگاه وصایت و خلافت

۳٫۲٫۱٫   مقام انتصابی و الهی

یهودیان، حضرت موسی(ع) را پیامبر خویش می‌دانند. حضرت موسی(ع) دو وظیفه و مأموریت داشت: یکی اینکه اقوام اسرائیل را نجات دهد و آنان را رهبری کند؛ و دیگر آنکه در مقام پیامبر خدا، تعالیمی را برای قوم بیان نماید، تعالیمی ‌که در سه بخش عقاید، اخلاقیات و احکام فقهی دسته‌بندی می‌شود.[۳۸] موسی(ع) پس از آزادکردنِ بنی‌اسرائیل، امور آنان را سامان داد و ایشان را برای مبارزه با کافران آماده کرد و احکام خدا را به آنان آموخت. آن حضرت در صحرای سینا حکومتی برپا کرد و تا آخر عمر، رهبری دینی و سیاسی قوم خود را برعهده داشت که شرح آن در کتاب تورات آمده است. وی بنی‌اسرائیل را برکت داد و در صدوبیست‌سالگی در مکانی به نام موآب(حوالی بحرالمیت) درگذشت و بنی‌اسرائیل برای او سی‌روز عزاداری کردند. این جریان در آخر سفر تثنیه یافت می‌شود و تورات بدان پایان می‌یابد.[۳۹]

پس‌ از موسی، یوشع‌بن نون به امر خدا به رهبری قوم برخاست. در رابطه با چگونگی تعیین یوشع به‌عنوان وصی پس‌از موسی در سِفر اعداد چنین آمده است:

«موسی به خداوند عرض کرد: ای خداوند! خدای روح‌های تمامی ‌افراد بشر! بیش‌ازآنکه بمیرم التماس می‌کنم برای قوم اسرائیل رهبر جدیدی تعیین فرما، مردی که ایشان را هدایت کند … خداوند جواب داد: برو دست خود را بر یوشع پسر نون که روح من در اوست بگذار، سپس او را نزد العاذر کاهن ببر و پیش چشم تمامی ‌قوم اسرائیل او را به رهبری قوم تعیین نما.»[۴۰]

و همچنین در صحیفۀ یوشع می‌خوانیم:

«خداوند پس از مرگ خدمتگذار خود موسی، به دستیار او یوشع پسر نون فرمود: خدمتگذار من موسی، در گذشته است پس تو بر خیز و بنی‌اسرائیل را از رود اردن بگذران و به سرزمین که به ایشان می‌دهیم برسان … همان‌طور که با موسی بودم با تو نیز خواهم بود تا در تمام عمرت کسی نتواند در برابر تو مقاومت کند. تو را هرگز ترک نمی‌کنم و تنها نمی‌گذارم پس قوی و شجاع باش، چون تو این قوم را رهبری خواهی کرد تا سرزمینی را که به پدران ایشان وعده داده‌ایم تصاحب نمایند. فقط قوی و شجاع باش و از قوانینی که خدمتگذارم موسی به تو داده است اطاعت نما؛ زیرا اگر از آنها به دقت اطاعت کنی، هرجا روی موفق خواهی شد. این کتاب تورات از تو دور نشود، شب و روز بخوان و در گفته‌های آن تفکر کن تا متوجه تمام دستورات آن شده بتوانی به آنها عمل کنی، آنگاه پیروز و کامیاب خواهی شد.»[۴۱]

خداوند به وی همان سخنانی را یادآوری می‌کند که در گذشته به ابراهیم، اسحاق، یعقوب، موسی و نیز قوم اسرائیل بارها فرموده بود و شرط کمک و حمایت الهی، اطاعت از او و اجرای دستورهای اوست.[۴۲]

۳٫۲٫۲٫   علم و حکمت الهی یوشع‌ نبی

در رابطه با جایگاه علمی یوشع نبی در سفر تثنیه آمده است:

«… یوشع‌بن نون از روح حکمت مملوّ بود؛ زیرا موسی دستهای خود را بر او نهاده بود و بنی‌اسرائیل او را اطاعت نمودند و برحسب آنچه خداوند به موسی امر فرموده بود، عمل کردند.»[۴۳]

 

۴٫     نقد و بررسی جایگاه وصایت و جانشینی در کتاب مقدس عبری و تمایزات آن با رویکرد قرآن

۴٫۱٫  جعل خلافت منافات با جایگاه الهی

بنابر آیۀ ۱۱ از باب ۲۵ سفر پیدایش، خداوند اسحاق را به جانشینی ابراهیم برکت می‌دهد و به رهبری قوم انتخاب می‌کند. اسحاق نیز که به سن پیری می‌رسد، می‌خواهد عیسو یعنی نخست‌زادۀ خویش را به جانشینی انتخاب می‌کند؛ اما یعقوب(فرزند دوم اسحاق) با خدعه و نیرنگ، این منصب را تصاحب می‌کند و با رهبری قوم مورد عنایت خداوند هم واقع می‌شود و از طرف خداوند به اسرائیل نامیده می‌شود که به معنی این است که وی با خدا و انسان مجاهده کرده و پیروز شده است. آنگاه خداوند، یعقوب را برمی‌گزیند و او را برکت می‌دهد و درمقابل برادرش عیسو که به جنگ و خصومت با او می‌پردازد، او را یاری می‌کند. از باب ۲۵ تا ۳۶ سفر پیدایش با ذکر جزئیات بسیاری این اتفاقات ذکر گردیده است.[۴۴]

با تحلیل این مباحث به دو فرض مختلف می‌رسیم: در فرض اول، اسحاق که جانشین حضرت ابراهیم(ع) و منتخب واقعی خدا است، انتخاب عیسو را از پیش خود و بدون اذن و فرمان خداوند انجام داده است و در اصل خداوند، یعقوب را جانشین اسحاق می‌دانسته است؛ و دوم، اینکه هرکس که با قدرت و نیرنگ بتواند منصب جانشینی پیامبر الهی را تصاحب کند و به رهبری مردم قیام کند، خداوند او را تأیید می‌کند. در این تحلیل دو جانبه یا اسحاق جانشین حضرت ابراهیم(ع) تخلف نموده است یا خداوند برخلاف حکمت خویش عمل نموده است. این‌دو فرض در حالی است که هدف از بعثت انبیا و‌ راهنمایان الهی و جانشینان هدایت انسانها به‌سوی پروردگار است و جعل خلافت و تأیید نیرنگ نیز برخلاف حکمت الهی است و اگر خداوند کسی را برای هدایت و رهبری قوم برگزیند و او بدون اذن الهی اموری را به انجام برساند(مانند اسحاق)، باز هم حکمت خداوند در انتخاب جانشین و ‌هادی انسان‌ها زیر سؤال می‌رود.

خداوند از خلقت انسانها و آفرینش و هستی هدفی دارد و تکامل انسان‌ها و رسیدن به اهداف الهی بدون بعثت انبیای الهی و راهنمایان و اوصیا ممکن نیست و اگر منتخبان الهی از اهداف الهی خارج شوند، این امر با حکمت و جایگاه خود ارسال‌کننده یعنی پرودگار عالمیان متناقض است و مناسب با ساحت قدسی او نیست. بنابر قرآن‌کریم همچنان ‌که آمد جایگاه وصایت و خلافت پس‌بعد از نبوت از مقامی ‌رفیع برخوردار است و از مقامات الهی بوده و تخلف و مسامحه و سهل‌انگاری در آن راه ندارد.

۴٫۲٫  انحراف و ناسازگاری مقام وصایت با عصمت

پیامبران و اوصیای الهی از جانب خداوند برای هدایت و نظام‌دهی به تمام جنبه‌های زندگی انسان‌ها؛ اعم از فردی و اجتماعی مبعوث شده‌اند. بدیهی است اگر ایشان تخلفی از مسیر الهی داشته باشند، ضمن آنکه حکمت خداوند نقض می‌شود، از طرف دیگر، انسانها نیز اعتماد خود را نسبت به فرستادگان الهی از دست می‌دهند و درنتیجه پیروی از فرستادگانی که اوامر خداوند را زیر پا می‌گذارند، معنا نخواهد داشت.

لذا عصمت برای انبیا و اوصیای الهی، امری ضروری و برخاسته از عقل و متناسب با حکمت پروردگار است. غرض از انتصاب اوصیای الهی امربه‌معروفات و مشروعات پیامبران و نهی‌ازمنکرات الهی است و اگر ایشان معصوم نباشند و علاوه براین خطا وگناه نیز مرتکب شوند، پس چگونه مردم را هدایت و از منکرات باز دارند و احکام الهی را ترویج و اجرا کنند؟![۴۵]

در کتاب اول سموئیل نبی در کتاب مقدس عبری آمده است که خداوند شائول را توسط سموئیل نبی برای رسیدگی به امور مردم انتخاب می‌کند. شائول در ابتدا خوب عمل می‌نماید و دستورات خدا را که از طریق سموئیل به او می‌رسید، عمل می‌کند؛ اما او به‌تدریج، از خدا دور شده، نافرمانی را آغاز کرد و خدا هم او را رها ساخت! خداوند از سموئیل خواست که جوان ناشناخته‌ای به نام داوود را به جای شائول انتخاب کند.

داوود پس‌از اجرای بسیاری از اوامر الهی، به همسر یکی از سربازانش تجاوز کرد و چون رسوایی به بار آمد، توطئه‌ای چید و او را در میدان جنگ به کشتن داد. خدا بر او غضب کرد و او توبه نمود.[۴۶]

همچنین درادامه در کتاب اول و دوم پادشاهان آمده که داوود به امر خدا سلیمان را به جانشینی خود برمی‌گزیند وبه او اطاعت از خدا وانجام شریعت را وصیت می‌کند. و سپس خداوند به سلیمان حکمت ویژه‌ای را عطا می‌نماید؛ اما سلیمان با زنان بت‌پرست ازدواج کرد و آنان او را از خداوند دور ساختند، به‌طوری‌که سلیمان بت‌خانه بنا کرد و مورد غضب خداوند قرار گرفت.[۴۷]

با توجه به مباحث بالا درمی‌یابیم عصمت که لازمۀ امر وصایت و خلافت و حتی نبوت است و عدم آن نقض حکمت الهی است، کاملاً خدشه‌دار شده است. این درحالی است‌ که در قرآن وقتی حضرت ابراهیم به خداوند عرضه می‌دارد آیا مرا که پیشوای مردم قرار داده‌ای آیا از ذریۀ من هم کسانی به پیشوایی مردم برگزیده می‌شوند؟ و خداوند می‌فرماید: «عهد امامت و پیشوایی به ظالمین نمی‌رسد»[۴۸]

قرآن بر عصمت و پاکی و دوری از انحرافات انبیا و اوصیای الهی تأکید ویژه‌ای دارد[۴۹] و از ایشان به بزرگی و پاکی یاد می‌کند.[۵۰]

پاسخ به یک اشکال اساسی

گفته می شود که در شرایع قبل از اسلام، وجود اوصیای الهی در قالب انبیای تبلیغی ضرورت داشته است، و خداوند هزاران حجت و پیامبر را چه تشریعی و چه تبلیغی برای هدایت ‌انسانها مبعوث می‌کرده است. اما با در مورد پیامبر خاتم(ص) دیگر نیازی به نبی تبلیغی بعد از او نیست؛ زیرا خداوند با خاتم قراردادن وی باب جانشین و وصایت را بسته است؛ لذا امامت و وصایت معنایی معنایی ندارد!

پاسخ: دین اسلام، دین خاتم است و کمال دین در این است که آنچه از وحی تشریعی الهی است، محفوظ بماند. یعنی هم حدوثاً دین کامل باشد و هم بقائاً کامل بماند. براین اساس، وجود مقدس رسول‌خدا(ص) هم مبیّن و مفسّر دین است و هم حافظ و نگهبان حریم وحی الهی. بنابراین پیامبراکرم(ص) در سه محور مهم دین فعالیت دارد:

محور اول: دریافت وحی تشریعی؛ که با ارتحال رسول‌خدا(ص) هیچ مشکلی در آن پیش نمی‌آید؛ زیرا ثابت شد که هرچه وحی تشریعی مربوط به شریعت خاتم بوده، نازل شده است؛

محور دوم: که تبیین و تفسیر دین و حفظ و حراست وحی الهی از هرگونه تحریف است، و تا زمانی که رسول‌اکرم(ص) حضور داشتند آن مقداری که لازم بود معارف واحکام این دین توسط حضرت تبیین و تفسیر شده است و همواره وحی الهی از گزند هرگونه تحریف، محفوظ و مصون مانده است. اما این دین جهان‌شمول در حوزۀ خود به مقتضای زمان، نیاز به تبیین و تبلیغ دارد و از طرفی پس‌از ارتحال نبی‌اکرم(ص) حفاظت و حراست دین همواره در خطر حوادث است؛ زیرا دین جهان‌شمول نیاز مبرم به حافظ معصوم دارد؛ پس تکلیف محور دوم بعد از رسول‌خدا(ص) چه خواهد شد؟

محور سوم؛ اجرای دین است. شخص رسول‌خدا هم وحی الهی را دریافت می‌کند و هم از طرف خدای‌متعال مجری دین است. یعنی هم رسول است و هم امام. اکنون جای این سؤال مطرح است که براستی پس‌از ارتحال رسول‌خدا(ص) تکلیف این محور اساسی چیست؟

اگر مسئلۀ اجرای احکام و رهبری مردم پس‌از پیامبر(ص) حل نشده باشد، این نقص در دین محسوب می‌شود. بنابراین با وجود نقص در دو محور اساسی دین، بعد از ارتحال آن حضرت، دین دچار چالش جدی خواهد شد، و قطعاً دینی که کامل نباشد، جهان‌شمول نیز نخواهد بود و خاتمیت دین زیر سؤال می‌رود.[۵۱]

وجود امام و وصیّ پس‌از پیامبرگرامی(ص) از ضروریات عقلی و نقلی دین اسلام است. امامت منصبی الهی است که مسئولیت خطیر راهبری امت اسلامی‌ و حفظ شریعت را برعهده دارد، و شخصی شایستۀ این منصب است که ویژگی‌های متعددی مانند عصمت و علم خدادادی در او جمع و در جمع همۀ خصایل و فضائل معنوی بر دیگران برتری داشته باشد و بدیهی است که تشخیص قطعی فرد شایسته برای این منصب جز از طریق معرفی خداوند و پیامبر او میسر نمی‌گردد.[۵۲]

 

نتیجه

با توجه به مباحث کلی نوشتار به این نتیجه رسیدیم که برای آنکه هر شریعتی در جوامع و نسل‌های گذشته و آینده از خطرات احتمالی تحریف و انحراف، محفوظ بماند خداوند، در هرمحدوده‌ای از زمان، وصی و جانشین برای پیامبر خویش تعیین فرموده است. بنابراین هیچ عصری در جامعۀ بشری از حجت خالی نبوده است و به‌طورقطع در هر عصری رسولی یا جانشینان او حضور داشته‌اند.[۵۳]

همچنین با بررسی تطبیقی جایگاه وصایت و امامت در قرآن‌کریم و کتاب مقدس عبری، روشن شد که عهدعتیق در اصل جایگاه انتصابی و علم الهی مقام وصایت، با قرآن مشترک است؛ اما در عصمت انبیای الهی و اوصیای الهی با قرآن ناسازگار است.

همچنین تناقضات مربوط به جایگاه انتصابی وصایت و جانشینان انبیای الهی در عهدعتیق از دو جهت قابل ملاحظه است، یکی اینکه وجود آن تناقضات اخلاقی و معنوی در ساحت قدسی انبیا و اوصیا، باعث خدشه به هدف ارسال‌کننده یعنی خداوند می‌شود و علم و حکمت او را زیر سؤال می‌برد؛ و دوم اینکه موجبات تردید در وحیانی‌بودنِ متن عهد عتیق می‌شود.

 

منابع

* قرآن‌کریم (براساس ترجمۀ محمدمهدی فولادوند).

* کتاب مقدس (براساس ترجمۀ فاضل‌خان همدانی).

  1. راغب اصفهانی، حسین، المفردات، ترجمۀ غلامرضا خسروی‌حسینی، المکتب المرتضویه، چ‌چهارم، قم، ۱۳۸۷ش.
  2. جبران مسعود، الراِئد، ترجمۀ رضا انزابی‌نژاد، شرکت به‌نشر، چ‌سوم، مشهد،۱۳۸۰ش.
  3. ابن‌فارس، احمد، مقاییسُ‌اللغه، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، چ‌اول، قم، ۱۳۸۷ش.
  4. ابن‌منظور، لسانُ‌العرب، دارُالإحیاء لثرات العربی، چ‌اول، بیروت، ۱۴۰۸ق.
  5. سیاح، احمد، فرهنگ جامع، کتاب‌فروشی اسلام، تهران، بی‌تا.
  6. دستغیب، حسین، ولایت، نشر ناس، چ‌اول، بی‌جا، ۱۳۶۳ش.
  7. دهخدا، علی‌اکبر، لغت‌نامۀ دهخدا، دانشکدۀ ادبیات، تهران، ۱۳۵۱ش.
  8. امامی و آشتیانی، عقاید اسلامی، بی‌جا، سازمان تبلیغات اسلامی، چ‌اول، ۱۳۶۷ش.
  9. سماوی، مهدی، امامت در پرتو کتاب و سنت، ترجمۀ محمدرضا آژیر و دیگران، بنیاد پژوهشهای اسلامی، مشهد، ۱۳۷۴ش.
  10. مکارم‌شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، دارُالکتب الإسلامیه، چ‌هفتم، تهران، ۱۳۶۷ش.
  11. جمعی از نویسندگان، امامت‌پژوهی، دانشگاه علوم اسلامی رضوی، چ‌اول، مشهد، ۱۳۸۱ش.
  12. نجارزادگان، فتح‌الله، بررسی تطبیقی آیات ولایت، پژوهشگاه حوزه، چ‌دوم، قم، ۱۳۸۹ش.
  13. نصری، عبدالله ،کلام…، نشر دانشگاه پیام نور، چ‌اول، تهران، ۱۳۸۷ش.
  14. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیرالقرآن، انتشارات کوثر، بی‌جا، بی‌تا.
  15. رازی، ابن ابی‌حاتم، تفسیر ابن ابی‌حاتم، نشر مکتبه العصریه، بی‌جا.
  16. مصباح‌یزدی، محمدتقی، آموزش عقاید، نشر بینُ‌الملل، چ‌۲۷، تهران.
  17. امینی‌نجفی، عبدالحسین، گزیده‌ای جامع از الغدیر، تلخیص محمدحسن شفیعی، قلم مکنون، چ‌سوم، قم، ۱۴۲۸ق.
  18. سلیمانی‌اردستانی، عبدالرحیم، یهودیت، آیت عشق، چ‌دوم، قم، ۱۳۸۴ش.
  19. هینلز، جان، راهنمای ادیان زنده، ترجمۀ عبدالرحیم گواهی، بوستان کتاب، چ‌دوم، قم، ۱۳۸۴ش.
  20. سلیمانی‌اردستانی، عبدالرحیم، کتاب مقدس، آیت عشق، قم، ۱۳۸۲ش.
  21. توفیقی، حسین، آشنایی با ادیان بزرگ، مؤسسه طه، چ‌دهم، قم، ۱۳۸۶ش.
  22. علامه حلی، کشفُ‌المراد فی شرح تجرید الإعتقاد، ابوالحسن شعرانی، اسلامیه، چ‌پنجم، قم، ۱۳۶۷ش.
  23. طباطبایی، سید علی، انسان کامل و معرفت امامت در کلمات حضرت رضا(ع)، مطبوعات دینی، چ‌دوم، قم، ۱۳۸۶ش.
  24. سعیدی‌مهر، محمد، کلام اسلامی، کتاب طه، چ‌دوم، قم، ۱۳۸۱ش.
  25. همتیان، علی‌اصغر، شرحی نو بر دعای ندبه، مرکز تخصصی مهدویت، چ‌اول، قم، ۱۳۸۷ش.

 

————————————-

پانوشت:

۱. حسین راغب‌اصفهانی، المفردات، ترجمه غلامرضا خسروی‌حسینی، ج۱، ص۶۲۸.

[۲]. جبران مسعود، الرائد، ترجمه رضا انزابی‌نژاد، ج۱، ص۷۵۷٫

[۳]. احمدبن فارس، مقاییسُ‌اللغه، ص۱۰۲۴٫

[۴]. ابن‌منظور، لسانُ‌العرب، ج۱۵،ص۳۲۱٫

[۵]. جبران مسعود، الرائد، ج۲، ص۱۸۷۳٫

[۶]. احمد سیاح، فرهنگ جامع، ج۳، ص۱۷۰۹٫

[۷]. حسین دستغیب، ولایت، ص۱۴۴٫

[۸]. جبران مسعود، الرائد، ج۱، ص۳۶۷٫

[۹]. علی‌اکبر دهخدا، لغت‌نامه دهخدا، ج۲۴، ص۵۷۲٫

[۱۰]. امامی و آشتیانی، عقاید اسلامی، ج۱، ص۲۵۹٫

[۱۱]. مهدی سماوی، امامت در پرتو کتاب و سنت، ترجمه محمدرضا آژیر و دیگران، ص۳۳٫

[۱۲]. امامی و آشتیانی، عقاید اسلامی، ص۲۴۶٫

[۱۳]. ناصر مکارم‌شیرازی ودیگران، تفسیر نمونه، ج۱۰، ص۱۳۰٫

[۱۴]. امامت‌پژوهی، جمعی از نویسندگان، ص۳۶٫

[۱۵]. مائده/۶۷٫

[۱۶]. فتح‌الله نجارزادگان، بررسی تطبیقی آیات ولایت، ص۱۲۰٫

[۱۷]. شیخ طوسی، تفسیر تبیان، ج۳، ص۵۸۶؛ محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۶، ص۳۰٫

[۱۸]. محمدبن یعقوب کلینی، اصول کافی، کتاب الحجه، ج۱، ص۲۸۹، ح۴٫

[۱۹]. ابن ابی‌حاتم رازی، تفسیرابن ابی‌حاتم، ج۴، ص۱۱۷۳٫

[۲۰]. محمدتقی مصباح‌یزدی، آموزش عقاید، ص۳۱۱٫

[۲۱] . مائده/۳٫

[۲۲] . مائده/۶۷٫

[۲۳]. عبدالحسین امینی‌نجفی، گزیده‌ای جامع از الغدیر، تلخیص محمدحسن شفیعی، ص۴۱ .

[۲۴]. بقره/۱۲۴٫

[۲۵]. نساء/۵۹٫

[۲۶]. محمدتقی مصباح‌یزدی، آموزش عقاید، ص۳۱۹٫

[۲۷]. فتح‌الله نجارزادگان، تفسیر تطبیقی آیات ولایت، ص۷۶٫

[۲۸]. عبدالله نصری، کلام، ص۹۱٫

[۲۹] . نساء/۸۳٫

[۳۰]. رعد/۴۳٫

[۳۱] . هود/۱۷٫

[۳۲]. محمدتقی مصباح‌یزدی، آموزش عقاید، ص۳۲۲٫

[۳۳]. عبدالله نصری، کلام، ص۹۱٫

[۳۴] . بقره/۲۴۷٫

[۳۵]. حسین توفیقی، آشنایی با ادیان بزرگ، ص۱۴٫

[۳۶]. جان هینلز، راهنمای ادیان زنده، ترجمه عبدالرحیم گواهی، ص۱۴٫

[۳۷]. عبدالرحیم سلیمانی‌اردستانی، کتاب مقدس، ص۱۹-۲۱٫

[۳۸]. همو، یهودیت، ص۸۲٫

[۳۹]. حسین توفیقی، آشنایی با ادیان بزرگ، ص۸۵٫

[۴۰]. اعداد، ۲۷:۲۳-۱۲٫

[۴۱]. صحیفه یوشع، ۹:۱-۱٫

[۴۲]. عبدالرحیم سلیمانی‌اردستانی، یهودیت، ص۱۰۱٫

[۴۳]. تثنیه، ۱۲:۳۴-۵٫

[۴۴]. پیدایش، باب ۲۵ تا ۳۶٫

[۴۵]. علامه حلی، کشفُ‌المراد فی شرح تجرید الإعتقاد، ص۵۱۰٫

[۴۶]. اول و دوم سموئیل، باب ۱۵ به بعد.

[۴۷]. اول و دوم پادشاهان.

[۴۸]. بقره/۱۲۴٫

[۴۹]. یوسف/۲۴۰؛ صافات/۱۳۲٫۷۴٫

[۵۰]. صافات/۱۳۲٫۷۴٫

[۵۱]. علی طباطبایی، انسان کامل و معرفت امامت در کلمات حضرت رضا(ع)، ص۴۷٫۳۷٫

[۵۲]. محمد سعیدی‌مهر، کلام اسلامی، ج۲، ص۱۳۲٫

[۵۳]. علی‌اصغر همتیان، شرحی نو بر دعای ندبه، ص۴۹-۴۷٫

یک دیدگاه

  1. مقالات بسیار ارزنده ای را در اختیار مخاطب قرار دادین
    بسیار متشکرم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *